صاحب کمال

معنی کلمه صاحب کمال در لغت نامه دهخدا

صاحب کمال. [ ح ِ ک َ ] ( ص مرکب ) فاضل. کامل. خداوند علم و ادب. دارای فضایل :
صاحب کمال را چه غم از نقص جاه و مال
چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست.سعدی.به شیراز آی و فیض روح قدسی
بخواه از مردم صاحب کمالش.حافظ.گفتند در این کرمینه چنین صاحب کمالی آمده است. ( انیس الطالبین ).
سگ به نطق آمد که ای صاحب کمال
بی حیا من نیستم چشمت بمال.شیخ بهائی.

معنی کلمه صاحب کمال در فرهنگ عمید

دارای فضل و کمال، دارای علم و ادب: صاحب کمال را چه غم از نقص مال وجاه / چون ماه پیکری که بر او سرخ و زرد نیست (سعدی۲: ۶۸۸ ).

معنی کلمه صاحب کمال در فرهنگ فارسی

فاضل کامل

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب کمال

بیتابم ز حوصله صاحب کمال تر بد مستیم ز توبه بیجا وبال تر
شاه را گفتند ای صاحب کمال گر نباشد کلبهٔ این پیر زال
دلم در خاک هم صاحب کمال است به بازو حرزی از نام تو دارد
آه از آن کودکان در در گوش هر یکی صاحب کمال و جمال
تن بود یکسر کمالات تو، ای صاحب کمال جان آن باشد ادب، جان تو و جان ادب
آقاحسین خان نام داشته و بر تحصیل مراتب علیا همت می‌گماشته. اوقاتش به خدمت فقرا مصروف و خاطرش به صحبت عرفا مشعوف. سالکی خلیق و خوشحال و درویشی شفیق و صاحب کمال بوده. مثنوی به طرز بوستان شیخ سعدی به قرب ده هزار بیت منظوم نموده. نهایت فصاحت دارد. از آن جناب نوشته شد:
به رنگ آینه از جوش سبزه خط یار ریاض خاطر صاحب کمال سیراب است
پیش اوشد خسرو صاحب کمال گفت ای پیر این چه داری در جوال
ز هر دو طرف این دو صاحب کمال کشادند از بهر پرواز بال
صد هزاران عارف صاحب کمال خود ورا خوانند اندر وقت حال