صاحب هنر. [ ح ِ هَُ ن َ ] ( ص مرکب ) هنرمند. هنرور. دارای هنر : بی هنر را دیدن صاحب هنر نیش بر دل میزند چون کژدمی.سعدی.اگر هست مرد از هنر بهره ور هنر خود بگوید نه صاحب هنر.سعدی.زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر.سعدی.ورجوع به هنر شود.
معنی کلمه صاحب هنر در فرهنگ عمید
هنرمند، هنرور: اگر هست مرد از هنر بهره ور / هنر خود بگوید نه صاحب هنر (سعدی۱: ۱۵۶ ).
معنی کلمه صاحب هنر در فرهنگ فارسی
هنرمند
جملاتی از کاربرد کلمه صاحب هنر
یا دولتست یا هنر از دو یکیست زانک دولت قرین مردم صاحب هنر نشد
صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه
نباشد شکوهای صاحب هنر را بر زبان جویا که هرگز از رگ یاقوت خون بیرون نمیآید
جوی شیر آید برون از کوه بهر کوهکن روزیی خود می کند صاحب هنر حاصل ز سنگ
زهمرهیست بهر صاحب هنر غمخوار هم سرور صاحب نظر
در این ایام یک صاحب هنر نیست که جاه از صاحب دیوان ندارد
صدف بر موج آب این نقش گرد و داد بر گوهر فراموشم کن هر کس شود صاحب هنر از من
هم رهبر صاحب هنر ایا سپهر کرم جاه خود به بین که ز بخت
گردون سفله بی هنران را رواج داد از بس که اعتبار به صاحب هنر نماند
ندارد طاقت صاحب هنر هم پیشه عاجز به صحرا لاله ها رفتند از سودای داغ من