صاحب قرانی

معنی کلمه صاحب قرانی در لغت نامه دهخدا

صاحب قرانی. [ ح ِ ق ِ ] ( حامص مرکب ) صفت صاحب قران :
بعمدا علی بن عمران به آخر
رسد زین ریاست به صاحب قرانی.منوچهری.زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحب قرانی.فرخی.صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بوده است.سوزنی.در نکویی چون عمادی از سخن
دعوی صاحب قرانی میکنی.عمادی شهریاری.مرکز دائره گیتی ستانی و مدار نقطه صاحب قرانی. ( جامعالتواریخ رشیدی ).
رجوع به صاحب قران شود.

معنی کلمه صاحب قرانی در فرهنگ عمید

۱. صاحب قران بودن.
۲. [مجاز] فرمانروایی.
۳. (اسم ) نام عمومی سکه هایی که از زمان صفویه تا ناصرالدین شاه قاجار ضرب شده و بر روی آن ها ابیاتی نقش می شده که کلمۀ «صاحب قران» یا «صاحب قرانی» در آن ابیات وجود داشته، مانندِ «به گیتی سکۀ صاحب قرانی / زد از توفیق حق عباس ثانی» و یا «هست سلطان بر سلاطین جهان / شاهِ شاهان نادر صاحب قران»، صاحب قران.

معنی کلمه صاحب قرانی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به صاحبقران : سکه های صاحبقرانی ( سکه های ناصر الدین شاه که در آنها کلمه صاحبقرانی ضرب شده بود ) .

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب قرانی

قرنها ملک سخن باید کشیدن انتظار تا چو من صاحب قرانی دیگرش پیدا شود
چون قرین شد عشق او با جان‌ها مو به مو صاحب قرانی می‌کند
تو صاحب قرانی و امروز هست علامات اقبال تو آشکار
در خدمت ما اگر زمانی باشی در دولت صاحب قرانی باشی
یگانه خسروی ، صاحب قرانی که در کل معالی بی قرینست
اگرچه در ادب صاحب قرانی چو فرزندت پدید آمد نه آنی
آن گدایانی که دم از عشق رویش می زنند هر یکی چون بنگری صاحب قرانی دیگرست
خسروا، گنج هدی را قهرمانی چون تو نیست بر سریر مملکت صاحب قرانی چون تو نیست
بی‌بزرگی کس خداوندی نباید بر مجاز بی‌هنر صاحب قرانی کس نیابد رایگان
خسروا، صاحب قرانی و ثنا خوان درت از قبول حضرت تو صاحب اقران شده