صاحب عمل. [ ح ِ ع َ م َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دارنده کار. کننده کار : ز شغلی کز او شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد.نظامی.
معنی کلمه صاحب عمل در فرهنگ فارسی
دارنده کار
جملاتی از کاربرد کلمه صاحب عمل
ز شغلی کزو شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد
فیالجمله چون پادشاه تتبع احوال هر طایفهای کند و از معاملات هر صاحب عمل و صاحب حکم باخبر باشد و درد مسلمانی دامن جان او گرفته باشد تا درممالک او حیفی و ظلمی نرود کارها زود بصلاح باز آید و نااهلان اهل گردند که «الناس علی دین ملو کهم».
آمد خورشید ما باز به برج حمل معطی صاحب عمل سیم شماران رسید