صاحب خرد

معنی کلمه صاحب خرد در لغت نامه دهخدا

صاحب خرد. [ ح ِ خ ِ رَ ] ( ص مرکب ) عاقل. خردمند. دانا :
شگفتی فروماند صاحب خرد
که نه آدمی بود و نه دام و دد.نظامی.به است از دد انسان صاحب خرد
نه آنسان که در مردم افتد چو دد.سعدی ( بوستان ).جوانمرد و صاحب خرد دیدمش
به مردانگی فوق خود دیدمش.سعدی ( بوستان ).بد اندر حق مردم نیک و بد
مگو ای جوان مرد صاحب خرد.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه صاحب خرد در فرهنگ عمید

خردمند، عاقل: بِه است از دد انسان صاحب خرد / نه انسان که در مردم افتد چو دد (سعدی۱: ۶۲ ).

معنی کلمه صاحب خرد در فرهنگ فارسی

( صفت ) عاقل خردمند .

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب خرد

بانگ برآورد که صاحب خرد کو، که ز من این خر مصری خرد
پس آنگه گفت او را کای خردکیش به دانایی ز هر صاحب خرد پیش
به است از دد انسان صاحب خرد نه انسان که در مردم افتد چو دد
وگر نی نشاید ز صاحب خرد که در مجلس جمع تنها خورد
کار خرد از باده خرابست ولیکن صاحب خرد آنست که او مست و خرابست
بپرهیز ازین ورطه ای هوشیار ره و رسم صاحب خرد گوش دار
من عاشقم از می زدنم عیب نشاید صاحب خرد این نکته بدیوانه نگیرد
گفت بود این به دور آن سلطان که دو صاحب خرد در آن دوران
مگو راستی هم که صاحب خرد به روی قبولش نهد دست رد
فکرت صاحب خرد از هوش کار کرده از آن هر دو صد آهوشکار