صابرشاه

معنی کلمه صابرشاه در لغت نامه دهخدا

صابرشاه. [ ب ِ ] ( اِخ ) نام درویشی است که به احمدخان ابدالی وعده سلطنت داد و وعده او به حقیقت پیوست. در سفر اخیر نادرشاه به خراسان ، در یک منزلی خبوشان ، درویش ، احمدخان را دید و بی اندیشه ای از سطوت نادری به او گفت که در ناصیه و جبهه ٔتو آثار پادشاهی به نظر میرسد، یک توپ کرباس بده تابرای تو خیمه ای چند با سراپرده دوخته و وردی بخوانم که در این زودی سریرآرای تخت سلطنت گردی. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 59 ). پس از اخبار این درویش بفاصله ٔچند روز نادر کشته شد و لشکر افغان در حال مراجعت به قندهار احمدخان ابدالی را به پادشاهی برگزیدند و از آن روز وی احمدشاه درانی خوانده شد. این حکایت با اندک اختلاف در تاریخ احمدشاه درانی و تاریخ سلطانی مذکور است و نام درویش را صابرشاه و از مردم لاهور نوشته اند. ( حاشیه مدرس رضوی بر مجمل التواریخ ص 300 ).

جملاتی از کاربرد کلمه صابرشاه

احمدشاه ظاهراً در پذیرش تصمیم آشکار جرگه تردید داشت، بنابراین صابرشاه دوباره مداخله کرده، در عمامه احمدشاه چند خوشه گندم گذاشت و به او لقب «دُر دُران» (شاه، مروارید) داد. جرگه در نزدیکی شهر قندهار با انتخاب احمدشاه درانی به عنوان رهبر جدید افغان‌ها به پایان رسید و بدین ترتیب امپراتوری درانی تأسیس شد. احمدشاه علیرغم اینکه از سایر مدعیان جوانتر بود، چندین عامل مهم به نفع خود داشت. او به خانواده محترم و با سابقه سیاسی تعلق داشت، به خصوص که پدرش به عنوان والی هرات خدمت کرده بود که در دفاع هرات جان باخت.