شانه سر. [ ن َ / ن ِ س َ ] ( اِ مرکب ) هدهد را گویند. ( برهان قاطع ). هدهد که آن را مرغ سلیمان نیز گویند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).پوپو. پوپک. شانه بسر. بوبو. بودبود. پوپش. هدهد باشد و آن را پوپوپک و پوپو و پوپه نیز خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). هدهد. ( غیاث اللغات ). آن را شانه سرک و پوپو و پوپوپک نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) : یا از خبر شمیم جانان این شانه سر است و آن سلیمان.محسن تأثیر ( از بهار عجم ).
معنی کلمه شانه سر در فرهنگ عمید
= هدهد
معنی کلمه شانه سر در فرهنگ فارسی
هدهد
جملاتی از کاربرد کلمه شانه سر
کجا شد آنهمه نسبت، کجا شد آنهمه قرب؟ که شانه سر زلفش به من زبان می داد
به غیر مرگ نسیم از خدا نمی طلبد نهد چو شانه سر خود برآستانه زلف
چون پریشان کنی از شانه سر زلف دراز نشوم گر من شوریده پریشان چکنم؟
ز زلف ماتمی آورد صائب شانه سر بیرون زکار در هم ما هیچ کس سر بر نمی آرد
ز نیش شانه سر زلف او به درد آمد بسان مار به هرسو بتافت گرد عذار
ای سرو قبا پوش من ای دلبر مهوش! تا کی کنی از شانه سر زلف مشوش
در پنجه شیرست رگ و ریشه جانم تا شانه سر زلف تو در چنگ گرفته است
زبان شانه سر حرف کی به چنگ آرد؟ چنین که طرّه تو را، تابناک خواهد بود