شاخ زعفران. [ خ ِ زَ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عرف هند بر چیز غریب و نادر اطلاق کنند. ( آنندراج ). هر چیز غریب و نادر. ( ناظم الاطباء ) : به پیش جلوه او نیست سرخ رو نوروز بملک هند بود شاخ زعفران هولی.سراج المحققین ( از آنندراج ).|| کسی که قدرشرافت خود را بسیار بداند. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه شاخ زعفران در فرهنگ فارسی
در عرف هند بر چیز غریب و نادر اطلاق کنند .
جملاتی از کاربرد کلمه شاخ زعفران
آن که رویش بود عالم را بهار ارغوان شد ز بیماری چو شاخ زعفران زرد و نزار
هر کجا غمام حسام برق سیرت او خون روان کرده است، از بیخ ارغوان، شاخ زعفران رستست و هر کجا شمشیر گندنا پیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک، به چرا آمده است، از شاخ زعفران، گل ارغوان دمیده است. آتش تیغ آبدار او از دریا، صحرا و از جیحون، هامون کرده است و آب سنان جان ستان او از صحرا، دریا ساخته و از هامون، جیحون کرده و زبان روزگار با او گفته:
خرمن گل بود و شد از مرگ شاخ زعفران صد گلستان بیش ارزد زعفران عاشقان
عرق همچون گلاب از وی روان شد دو گلبرگش چو شاخ زعفران شد
سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی رخ گلرنگ شاهان را چو شاخ زعفران یابی
بر لب دریای چشمم دیدهای صحرای عشق پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرین یاد دار
شد چو شاخ زعفران از درد او گشت هم رنگ زریری زرد او