شائق

معنی کلمه شائق در لغت نامه دهخدا

شائق. [ ءِ ] ( ع ص ) برابر است با تائق. به آرزوآورنده. || معشوق. || آرزومند. ( منتهی الارب ). آرزومند. مشتاق. شیّق. این کلمه را اغلب بمعنی مشتاق استعمال کنند. چنانکه گویند: به زیارتتان شائق بودم. ولی این استعمال خلاف نص لغت است و در زبان عربی بجای آن مشتاق و مشوق بر وزن مقول را بکار میبرندو شائق کسی را گویند که شخص به دیدن او مشتاق باشد.بطرس بستانی در محیط المحیط گوید: «شاقنی الحب الیه یشوقنی شوقاً هاجنی و حملنی علی الشوق فهو شائق وانا مشوق. و عبدالرحمان بن عیسی همدانی در کتاب الالفاظ الکتابیه چ بیروت 1898 م. ص 149 گوید: الاشتیاق فعل المهتاج و الشوق فعل الهائج. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 6 و 7 ). و رجوع به شایق شود.

معنی کلمه شائق در فرهنگ فارسی

۱ - کسی که شخصی به دیدن او مشتاق باشد ۲ - راغب مشتاق آرزومند . توضیح این کلمه را اغلب به معنی مشتاق استعمال کنند چنانکه گویند : بزیارتتان شائق بودم ولی این استعمال بر خلاف نص لغت ( عرب ) است و در زبان عربی به جای آن مشتاق و مشوق ( بر وزن مقول ) را به کار می بردند و شائق کسی را گویند که شخص به دیدن او مشتاق باشد .

معنی کلمه شائق در فرهنگ اسم ها

اسم: شائق (پسر) (عربی) (تلفظ: šā’eq) (فارسی: شائق) (انگلیسی: shaegh)
معنی: راغب، مشتاق، آرزومند، ( = شایق )، کسی که شخص به دیدن او مشتاق باشد، خاطرخواه

جملاتی از کاربرد کلمه شائق

پس وزیر ضعیف العقل از راه حماقت، باز بسیار تعریف و توصیف کرد و بیرون آمد و بنزد پادشاه رفته بنیاد تعریف و تحسین مندیل را نمود، چون وزیر دست چپ و ناظر شاه آن تعریفها را از وزیر شنید بشانى شائق گشته على الصباح بمنزل قلندر رفت و قلندر ایشان برداشته بر سر دستگاه آورد و بطریق اول بیان و نشان بایشان داد، ایشان نیز از وهم حرامزادگى تعریف بسیار کرده بیرون آمد و بخدمت پادشاه رفته صد برابر وزیر اول تعریف کرد.
ربیع است و دل بر جمال تو شائق نه بر لاله و ارغوان و شقائق
مرا شوقی بود در دل که اظهارش بُوَد مشکل چه راز است آنکه جز صاحبدل شائق نمی‌داند