معنی کلمه سامت در لغت نامه دهخدا
سامت. [ س َ م َ ] ( حامص ) سیرآمدگی. رجوع به سآمت شود.
سامة. [ سام ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) جانور زهردار گزنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، سوّام. || مرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سامة. [ م َ ] ( ع اِ ) ( از: سوم ) گوی که بر سر چاه باشد. ج ، سِیَم. || رگهای زر در کان. || رگی است در کوه. || زر و سیم. || خیزران. ( منتهی الارب ).
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) محله ای است ببصره. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ). و آن را بنوسامة نیز گویند.
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) نام پسر لوی بن غالب که ابراهیم سامی بن حجاج به وی منسوب است. ( منتهی الارب ).
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) نام جماعتی از بصره. ( منتهی الارب ).
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) موضعی است مرعرب را. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).