ساقیگری

معنی کلمه ساقیگری در لغت نامه دهخدا

ساقیگری. [ گ َ] ( حامص مرکب ) شغل و عمل ساقی. ساقی بودن. شرابداری. پیاله گردانی. سقایت شراب کسانی را با پیاله : و به ساقیگری مشغول شدند هر دو ماهروی. [ طغرل و یار وی ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253 و چ فیاض ص 252 ). و زنان و مهتران نیکو روی را به افسون بیاوردندی و به ساقیگری بداشتندی. ( مجمل التواریخ و القصص ).
به کام دل می پرستان شبی
به ساقیگری خاست نوشین لبی.غالب.رجوع به ساقی شود.

معنی کلمه ساقیگری در فرهنگ عمید

ساقی بودن، پیاله گردانی، شراب داری، شغل و عمل ساقی.

جملاتی از کاربرد کلمه ساقیگری

گو مزن از دور زانو خوبرو چون می دهد کز بتان ساقیگری زانو به زانو خوشتر است
حسن تو به ساقیگری آیین نشناسد مست آمد و یکبار دو ساغر ز دو سو داد
بهر ساقیگری و مطربی و قوالی کرده آرام دل خویش دلارامی چند
به بزم باده به ساقیگری ازو چه عجب که پیر صومعه را در میان بگرداند؟