ساجر

معنی کلمه ساجر در لغت نامه دهخدا

ساجر. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) جائی است که سیل بدان بگذرد و آن را پر کند. ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). جائی است که بر آن سیل آید پس پر کند آنرا. ( شرح قاموس ). جائی که آب سیل او را پر کرده باشد. ( صراح اللغة ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سیلی که همه جا را پر میکند. ( اقرب الموارد ) .
ساجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) آبی است در یمان در وادی سر. ( معجم البلدان ). و از سیل فراهم می آید. ( تاج العروس ). و گفته اند در بلاد بنی ضبة و عکل است. ( معجم البلدان ).
ساجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه ساجر در فرهنگ فارسی

موضعی است

جملاتی از کاربرد کلمه ساجر

ز مرز بیابان چو برتر کشید سپه را سوی شهر ساجر کشید
ز نخچیر چون شد سپهدار باز بیآمد کس شاه ساجر فراز