سابیر

معنی کلمه سابیر در لغت نامه دهخدا

سابیر. ( اِخ ) قومی از هونها بودند که در اوایل قرن هفتم ، در دوره قباد اول ( 501 - 531 م ). بیستمین پادشاه ساسانی به ارمنستان و آسیا تاختند. در جنگ دوم قباد باروم شرقی جزو لشکر ایران سابیرها نیز بوده اند.( پروکوپیوس ، از مارکوارت ایرانشهر ص 118 ). رجوع به : کریستنسن ، ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 247، چ 2 ص 377 و بعد شود. قومی بودند که در قرن پنجم و ششم میلادی بین رودخانه قوبان و سلسله جبال قفقاز سکونت داشتند. در اواسط قرن ششم بسوی «رسنه » و «دنیپر» مهاجرت کردند و در آن نواحی سکونت گزیدند. و نواحی جدید «سابیریه » یا «سبریه » نام گرفت. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

معنی کلمه سابیر در فرهنگ فارسی

قومی از هونها که در قر. ۵ و ۶ م. بسوی ((دسنه ) ) و((دنیپر ) ) مهاجرت کردند و در آن نواحی سکونت گزیدند . نواحی جدید بنام آنان ((سابیریه ) ) یا ((سبریه ) ) نام گرفت . در اوایل قر.۷ م. در دوره پادشاهی غباد اول ( ۵۳۱ -۵٠۱ م. ) بارمنستان و آسیا تاختند . گروهی از آنان در جنگ دوم غباد با روم شرقی جزو لشکریان ایران بودند .

جملاتی از کاربرد کلمه سابیر

او علاوه بر تصویر سازی روی دو کتاب هیوا مسیح، طراحی و نقاشی روی جلدِ کتابِ شاعر برجستهٔ ایران اسماعیل خویی به نامِ قهقاه ناشنیدنی ی مرگ و ولایتِ شهشیخ، همچنین تصویر سازی کتابِ شعرِ حهان مربع گردی ست اثرِ لیدا تیبانی؛ طراحی و نقاشی کتابِ شعرِ دوری مثل آخرین طبقهٔ یک آسمان خراش اثر سابیر هاکا و طراحی و نقاشی روی جلد کتابِ شعر سبا خویی با عنوان یارای ماندن را نیز در کارنامه هنری خود دارد.