زخم خورده

معنی کلمه زخم خورده در لغت نامه دهخدا

زخم خورده. [ زَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مجروح و آنکه جراحت بر وی وارد آمده و زده شده باشد. و بدین معنی است زخم چین. ( از ناظم الاطباء ). کتک خورده. مضروب. مصدوم. ضربت دیده. صدمه دیده. جراحت برداشته. تیر خورده :
بگرفتندمرو را در حال
کرد ازو میر زخم خورده سوال.سنائی ( حدیقه ).بسکه در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد.سعدی ( گلستان ).غم نیست زخم خورده راه خدایرا
دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا.سعدی.ناگهان ناله ای شنید از دور
کآمد از زخم خورده رنجور.نظامی.غلطید چو آب خسته کرده
پیچید چو مار زخم خورده.نظامی.

معنی کلمه زخم خورده در فرهنگ عمید

زخمی، مجروح، آن که زخم و جراحت به بدنش وارد شده.

معنی کلمه زخم خورده در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه جراحت بر وی وارد آمده مجروح .

جملاتی از کاربرد کلمه زخم خورده

ای عالم فراغ، مروت، که هست زان جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز
عنان تافت زو زخم خورده سوار بیامد به درگاه سالار زار
چو زد پلنگ شب و روزت آب وحدت جوی که زخم خورده او را گریز نیست ز آب
می جست چو صید زخم خورده از صیدگران کناره کرده
بی روی تو نگاهم صیدیست زخم خورده مژگان بود به چشمم تیر خلیده بی تو
لیک اگر دو کون را سوخته‌ای کنی ازو آدم زخم خورده را نیست امید مرهمی
بردند داغ فتنه ی آخر زمان بخاک مرغان زخم خورده ی مفتون کربلا
پیچید چو مار زخم خورده افتاد چو مور نیم مرده
دل مجیر چو زر زخم خورده باد اگر معلق از غم هجرانش چون ترازو نیست
من زخم خورده جایی نگذشتم ای فغانی که چو سایه سیل خونی نشد از پِیَم روانه