زبان گیری. [ زَ ] ( حامص مرکب ) یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. ( آنندراج ). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. ( فرهنگ نظام ). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. ( ارمغان آصفی ج 2 ص 7 ). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود.
معنی کلمه زبان گیری در فرهنگ معین
( ~. ) (مص ل . ) جاسوسی .
معنی کلمه زبان گیری در فرهنگ عمید
تحقیق و بازپرسی از افراد دستگیرشده دربارۀ تعداد و ساز و برگ و نقشه های جنگی دشمن.
جملاتی از کاربرد کلمه زبان گیری
و گفت: ذکر حق تعالی به دل فراگیر و دنیا را به دست، چنان مباش که ذکر را بر زبان گیری و دنیا را به دل.