زبان گز

معنی کلمه زبان گز در لغت نامه دهخدا

زبان گز. [ زَ گ َ ] ( نف مرکب ) چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد. ( آنندراج ). هرچیز که زبان را بگزد و تیز و تند و حاد و حریف. ( ناظم الاطباء ). چیزی که بواسطه تندی زبان را بگزد. ( ناظم الاطباء ). حازر؛ شیرترش زبان گز. ( لغت نامه مقامات حریری ). حامز؛ شیر ترش زبان گز. طَخف ؛ شیرترش زبان گز. قارص ؛ شیر زبان گز. خمر مُفَلفَل ؛ شراب زبان گز. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه زبان گز در فرهنگ عمید

هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را می گزد.

معنی کلمه زبان گز در فرهنگ فارسی

چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد
هرچیزتندوتیزیابسیارشیرین که زبان رابگزد

جملاتی از کاربرد کلمه زبان گز

اندر شب غم بدوست چشمم روشن چو آتش شمع ار چه زبان گز باشد
آن آب دل افروز دل رز در ده صافی شده را درد زبان گز در ده
همچو زنبور شد زبان گز و باز در گوارش لعاب زنبور است
چون نقاب بلور بر بندد آن عقیق تر زبان گز او