زبان گرفته. [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) الکن و گنگ و آنکه در زبان وی لکنت باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته زبان. الثغ. الکن. ابکم : مرغان زبان گرفته یک سر باز بگشاده زبان سوری و عبری.منوچهری.
معنی کلمه زبان گرفته در فرهنگ عمید
۱. کسی که هنگام حرف زدن زبانش می گیرد، الکن. ۲. [مجاز] خاموش، ساکت.
جملاتی از کاربرد کلمه زبان گرفته
مرغان زبان گرفته چون زاغ بگشاده زبان مرغ در باغ
من در زبان گرفته ثنای تو سال و ماه در بر و اهتمام تو هر کس چو من شده
چو اوحدی گرو از بلبلان اگر چه ببردم ز هجرت، ای گل رنگین، زبان گرفته چو زاغم