زبان دار

معنی کلمه زبان دار در لغت نامه دهخدا

زبان دار. [ زَ ] ( نف مرکب ) دارای زبان. || کسی که میتواند مطلب خود را خوب ادا کند. ( فرهنگ نظام ). مِقوَل. ( منتهی الارب ). || مجازاً، صریح.روشن. مدلل. آشکار: شرحی زبان دار به او بنویسد. نامه ای زبان دار به او بنویس. رجوع به زبان داشتن شود.

معنی کلمه زبان دار در فرهنگ عمید

۱. گویا، سخنگو.
۲. آن که بتواند مطلب خود را خوب بیان کند.

معنی کلمه زبان دار در فرهنگ فارسی

کسی که می تواند مطلب خود را خوب بیان کند مجازا صریح روشن

جملاتی از کاربرد کلمه زبان دار

همه از زبان دار و از بی زبان در آن خانه مهمان و شه میزبان
بر بند ز ناشنیدنی پرده گوش وز هر چه نه گفتنی زبان دار خموش