زاهل

معنی کلمه زاهل در لغت نامه دهخدا

زاهل. [ هَِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از زهل بمعنی تباعد. ( المنجد ). || مجازاً غافل : و او از ترقب و ترصد حساد مکار غافل و از عناد روزگار زاهل. ( جهانگشای جوینی ). || زاهل العقل ؛ مجازاً، ابله. آنکه کار از روی عقل نکند. || ثابت دل. مطمئن القلب. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
زاهل. [ هَِ ] ( اِخ ) ابن عمر سکسکی محدث ، ثقه و از اهالی شام است. ابن حبان از وی نام برده و سعیدبن ابی هلال از او روایت دارد. ( تاج العروس ).

معنی کلمه زاهل در فرهنگ عمید

ثابت.

معنی کلمه زاهل در فرهنگ فارسی

مجازا غافل ثابت دل

جملاتی از کاربرد کلمه زاهل

آن تطاول ها که دیدند آل ایمان زاهل کفر کافرم گر زاهل ایمان اشقیا داند شنید
نه زدل مانده است در عالم اثر، نه زاهل دل یارب این آیینه و آیینه داران را چه شد؟
شهی کش تیر شد ز اصحاب دیوان شهی کش زهره شد زاهل ملاهی
در عهد ما که نیست جواب سلام رسم رحم است بر کسی که زاهل سؤال شد
جفای هر کس و ناکس اگر کشی ای دل بعشق دوست زاهل وفا توانی بود
بسیم نام نکو میخرد زاهل هنر وزین تجارت بهتر کسی چکار کند
حکمت حق زاهل سجین ظالمان بهر این مصرف برآورد از میان
شاعران گر در سخن گفتن ز من نیکوترند همچو من زاهل سخن کس نیست نیگو گوی دوست
بود اگر چه دعا، نیست خوش زاهل نفاق بود اگر همه دشنام از صدیق خوش است
سرافراز ازاصحاب و زاهل بیت همی کن زهریک جدا افتخار