زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دیو سرکش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || چاوش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زابن. [ ب ِ ] ( اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.( معجم البلدان ). زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دوزخ بان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
معنی کلمه زابن در فرهنگ فارسی
دوزخ بان
جملاتی از کاربرد کلمه زابن
ولی زابن یمین یک خزانه گوهر نظم ستانم و دهمش در بهای تربیتم
نام وی قاسم بن مهدی زابن بنت احمد بن سیار، و گفتند: که نام وی عبدالواحد بود، و در ستر که عبدالواحد بن علی سیاری خواهر زادهٔ بوالعباس سیاری بود شاگرد وی. بوالعباس از اهل مرو بود، شیخ ایشان ایذ، شاگرد بوبکر واسطی٭ ایذ و عالم بوده در علم حقایق احوال او فقیه بوده، و حدیث بسیار داشت درسنه و اربعین برفته و ثلثمائه، و له لسان فی علوم الحقایق.
یکی نامه دادش زابن زیاد سراسر پر ازمکر وکین و فساد
بازگو تا منقطع بهر چه شد التفات خاطرت زابن یمین
توئی در جود اسخی زابن مامه توئی در عهد اوفی از سموئل