زابر

معنی کلمه زابر در لغت نامه دهخدا

زابر. [ ب َ ] ( ع اِ ) اخذه بزابره ؛ گرفت آن را همه. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه زابر

چرخ گشته زابر همچون زنگ بسته آینه آب روشن گشته چون آئینه نادیده زنگ
نگیرد یوز و باز آهو و تیهو زابر تیره و تندی تندر
چو خط برادرش را بنگریست فزون تر زابر بهاری گریست
نشیمنش را زابر بگذاشتی به صد رنگ پیکرش بنگاشتی
خورد گر زابر کفش بحر آب نریزد بجز در زمشت حباب
کز آن هر که دارد چو زابر بلند برو آتش افتد نیابد گزند
آسیاب آبی کاه کوه در شهرستان سرایان از جاذبه‌های گردشگری استان خراسان جنوبی است. فعال بودن آسیاب، موقعیت مناسب، قرارگیری در مسیرآب زابر و چشم‌انداز مناسب منطقه، این محل را به مکانی برای دوستداران طبیعت و بناهای تاریخی تبدیل کرده است.
اشک چو نیسان ببار هر شبه زابر مژه تا که همه قطره ات لؤلؤ و گوهر شود
در باغ امید آنکه نشاند از تو نهالی در حال زابر کف دربار تو بریافت
حذر نکر رقیب زابر گریه من مگر به چشم نیاورد دود آه مرا
نهی بر فرق نرگس تاجی از زر فشانی بر سر او زابر گوهر