کاملی عقل پیشه ای که ز عقل نشود فعل او ندیم ندم
چو آسمان بود از دود آه من نیلی فضای سینه و، داغش دهد ز اختر یاد!
بخش اول «اهورا» از ریشهٔ «اه» که بن هستی و هستن است و بخش دوم «مزدا» که از «من + ز + دا» بهمعنای «فکردهنده» است و ترجمهٔ آن در شاهنامه همان «خداوند جان و خرد» است.
رباید همی این از آن آن ازین ز نفرین ندانند باز آفرین
که ای حسین بیا ای تو مونس جانم بیا بیا که ز هجر تو سخت نالانم
کنون که جشن شهنشاهیست و روز ختان ز درج طبع بر آور عقود لؤلؤ تر
همه داستان بیژن او را بگفت چنانچون رسیدش ز بدخواه جفت
گر ز چشم بد دلش ترسد کمال من سپندم گو اگر میسوزدم
* در ملک عاشقی که دو عالم طفیل اوست آن کس قدم نهاد که اول ز سر گذشت
ز باران سرشکش گل برون رست کجادیدی گلی کان گل ز خون رست
عجب زماهی کاب آورد میان فلک عجب ز سروی کاتش زند میان چمن
مرا ز مشغلهٔ درس و بحث هیچ نبود خبر ز قصهٔ شیرازی و صفاهانی
زغال سنگ دومین منبع بزرگ مورد استفاده برای تولید برق در آلمان است. تا سال حدود ۲۴ درصد برق این کشور از زغال سنگ تولید میشد. این میزان نسبت به سال ۲۰۱۳ کاهش داشت که در آن زمان زغال سنگ حدود ۴۵ درصد از تولید برق آلمان را تشکیل میداد که ۱۹ درصد از زغال سنگ سخت و ۲۶ درصد از ز زغال سنگ قهوه ای تأمین میشد. با این وجود، در نیمه اول سال ۲۰۲۱، زغال سنگ بزرگترین منبع برق در کشور بود.
خاتمی در حین ثبت نام در برابر خبرنگاران، با «چشمانی گریان» ظاهر شد و اطمینان داد که بر عهد پیشین خود با مردم پابرجاست. وی در حین صحبتهایش چندین بار بهخاطر بغض در گلویش و اشک در چشمانش سخنانش قطع شد. وی در پایان بیت شعری خواند: «در عاشقی گریز نباشد ز سوز و ساز/ استادهام چو شمع، مترسان ز آتشم». بعدها از این بخش از ثبت نامش در تبلیغاتش بسیار استفاده شد. برخی معتقدند نحوهٔ حضور وی در روز ثبت نام تأثیر زیادی بر جلب رای مردم به وی داشت.
گفتی رفیقوار ز بهر دعای من برداشته است دست سوی آسمان چنار
نعمت میرزازاده (م. آزرم) در ۱۳۴۴ در قصیده «به نام تو سوگند» برای اولین بار خمینی را «امام» نامید: ای ز وطن دور ای امام خمینی - ای تو علی را یگانه پور همانند او در سال ۱۳۴۹ در قصیده «رهبر برگزیده» گفت: الا ای امام بحق برگزیده … الا ای تو اسلام را نور دیده… تویی آن که اسلام بالیده از تو به گیتی که اینک نگر این پدیده … امام بحق ای خمینی! که ایران تو را چند سالی ست دوری کشیده…
ای سرو چنار از کجا آمده ای ای خرمن گل ز باغ جان آمده ای
به ملتی که ز تاریخ خویش بیخبر است به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت
ئ ب پ ت ج چ ح خ د ر ڕ ز ژ س ش ع غ ف ﭪ ق ک گ ل ڵ م ن هـ
کز من به جان رسید و ز من دست برنداشت