خار خشک

معنی کلمه خار خشک در لغت نامه دهخدا

خار خشک. [ رِ خ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاری که ازسبزی افتاده و خشک شده است. ضَریع. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه خار خشک در فرهنگ فارسی

خاری که از سبزی افتاده و خشک شده است

جملاتی از کاربرد کلمه خار خشک

از نسیم خلق او بر سنگ سخت و خار خشک سبز شد نسرین و سوسن ، شاخ زد کافور و بان
پرچین ز خار خشک بود رسم و خط تو پرچین نهاده گرد گل از سنبل تر است
اندر دو چشم خویش زند خار خشک هر دشمنی که با تو کند چار چار
آلوده ام چنان که اگر خار خشک مغز چسبد مرا به دامن تر، سبز می شود
من از تردامنی صائب به این خوش می کنم دل را که گردد سبز خار خشک اگر دامان من گیرد
ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟ نروید گل ز خار خشک اگر صد نوبهار آید
این ولایت همچو خار خشک و خاک تیره بود عدل تو آورد بیرون زر ز خاک و گل ز خار
ره روان بار کشرا سهل دان آشام فقر در دهان ناقه خار خشک خرمای ترست
ای بسا خار خشک کز دل او در پناه تو گلستان آمد
نصیبه تو شود خار خشک و حنظل تلخ چرا که هیچ نکشتی بغیر حنظل و خار