قدم راه
جملاتی از کاربرد کلمه قدم راه
شد به آزادی علم تا رفت در گل پای سرو یک قدم راه از گرفتاری به آزادی بود
بجز یک قدم راه تا کعبه از تو تو در قطع این یک قدم راه کاهل
شده است راه تو دور از کجی، وگرنه خدنگ ز راستی دو قدم راه تا هدف دارد
کاهلانی که درین ره به هوس می آیند دو قدم راه نپیموده به پس می آیند
پیکرم سر تا قدم راه است زان تابنده نور گرچه چون خورشید بینی با تن عریان مرا
املها به دوش نفس بستهایم سفریک قدم راه و این زادها
همره چه ضرورست، که از سنگ ملامت در هر قدم راه جنون قافله ای هست
کوی صدیقان بدیده رفت باید نز قدم راه صدیقان به طاعت رفت باید نه به بال
یک قدم راه است گر توفیق باشد دستگیر پس حدیث راه دور و رفتن اعوام کو
زین قدم راه رجعتم بستست آنکه او مرجع و مب منست