قدریه

معنی کلمه قدریه در لغت نامه دهخدا

( قدریة ) قدریة. [ ق َ دَ ری ی َ ] ( اِخ ) کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. ( تعریفات جرجانی ). طائفه ای از معتزله اند. از معتزله بیست مذهب منشعب گشته که یکی از آنان قدریه است و همه در چند امر با هم اتفاق کلمه دارند یکی اینکه منکر صفات ازلی خداوند هستند و گویند خدا را علم و قدرت و حیات و سمع و بصر نیست و هیچ صفت ازلی ندارد و بر این اضافه کنند که خدای در ازل اسم و صفتی نداشته است. دیگر اینکه خدای را به چشم نتوان دید و گویند که خداوند خویشتن را نمی بیند و کسی نیز او را نتواند دید. دیگر بر حادث بودن کلام خدا و حدوث امر و نهی و خبر او همداستانند و گویند مردم در کار و پیشه خود آزادند و خداوند را در کار و پیشه ایشان و دیگر جانوران قدرت و کاری نیست و از جهت این سخن مسلمانان آنان را قدریه گویند و دیگراینکه مسلمان فاسق نه مؤمن است و نه کافر بلکه جای وی در میان این دو است و از این رو آنان را برای کناره گیری از سخن دیگر مسلمانان معتزله نامند. ( الفرق بین الفرق ). قدریه فرقه ای بودند که در روزگار بنی امیه پدید آمده قائل به قدرت انسان در اعمال خود شدند وگفتند آدمی را اراده آزاد است و آنان اولین فرقه ای بودند که بر اساس دینی فلسفی غیر سیاسی پدید آمدند وکار آنان بدانجا رسید که دو خلیفه اموی معاویةبن یزید و یزیدبن ولید به مذهب ایشان درآمدند اما وفق بین اراده انسان و مسئولیت او از جهتی و قدرت خداوند بر هر چیز از جهت دیگر مشکلی قدیم است که از قرنهای پیش از دولت عرب عقول مفکّران یونانی را بخود مشغول میداشت ماکدونالد در کتاب مسلم تئولوژی ص 127 - 129 و گزیهر در دگم ص 75 - 80 معتقدند که قدریه پیش از معتزله وجود یافته و راه را برای آنان باز کردند و معتزله وارث قدریه و فرزندان روحانی آنان بودند. دی بورگوید: معتزله جانشین قدریه بودند این مذهب مورد تأیید خلفای عباسی از زمان مأمون تا عهد متوکل قرار گرفت. اینکه قدریه میگفتند انسان مختار است از مسیحیان فراگرفته اند زیرا مسیحیان شرقی تقریباً همگی به اختیار عقیده داشتند. مسئله اختیار از جمیع جهات در هیچ زمانی مانند زمان فتوحات اسلامی مورد بحث مسیحیان مشرق واقع نشد. این بحث اول مربوط به مسیح بود سپس به انسان ، بعلاوه دلیل های دیگری هم وجود دارد که طائفه ای از مسلمانان اولیه که معتقد به اختیار بودند زیردست استادان مسیحی تلمذ میکردند سپس عناصر فلسفی خالص مذاهب گنوستیکی و ترجمه کتب فلسفه یونان مؤید این فکر گشت. ( تاریخ فلسفه در اسلام دی بور ص 42 ). رجوع به جبر و جبریه و باب دهم مختصرالدول ابن عبری شود.

معنی کلمه قدریه در فرهنگ عمید

فرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آن ها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و می تواند کاری را به ارادۀ خود انجام دهد یا ترک کند.

معنی کلمه قدریه در فرهنگ فارسی

قدریان گروهی از مسلمین که معتقد باختیار بودند ( مق. مجبره ) . از جمله قدیمترین کسانی که در اسلام به ترویج عقاید قدریه مبادرت جستند [ معبد الجهمی ] و [ غیلان الدمشقی ] را ذکر کرده اند . این هر دو از تعلیمات نصرانیان متاثر بودند و هر دو بسبب اعتقاد بحریت انسان در اعمال خود مورد طعن مسلمانان واقع شدند و متعصبان مسلمین در مورد مخالفت با آنان و پیروانشان باین حدیث تمسک میجستند : [ القدریه مجوس هذه الامه ] غیلان دمشقی را بسبب اعتقاد به قدر بامرهشام بن عبدالملک بوضعی فجیع کشتند . معبد نیز بامر حجاج کشته شد .عمر بن عبدالعزیز هم با این گروه سخت مخالفت میکرد و آنانرا بزندان میافکند و میگفت اینان اصول را رها کرده و فروع را گرفته اند . معتزله قدریه بودند .
کسانی هستند که گمان کنند هر کس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را بتقدیر خدا ندانند .

معنی کلمه قدریه در دانشنامه آزاد فارسی

قَدَریّه
لقب معتزله، نخستین فرقۀ کلامی در اسلام که مسئلۀ قدرت و اراده و آزادی و اختیار انسان را در انجام دادن همۀ امور مطرح کرد. اینان که در مقابل جبریه قرار داشتند، برخلاف آن ها، انسان را قادر بر اعمال و رفتار خود و افعالش را وابسته به قدرت درونی هر فرد می دانستند. عقاید قدریه متأثر از اندیشه های دین زردشت بود و به همین سبب مخالفان آن ها، یعنی جبریون و بعدها اشاعره، حدیثی از پیامبر (ص) نقل کردند که «اَلقَدَریةُ مَجوسُ هذه الاُمّه». بنا بر مشهور، نخستین کسی که در اسلام اظهار اعتقاد به قدریه کرد معبد جهنی بود و پس از او غیلان دمشقی بر این عقیده پای فشرد. اینان که در برابر اندیشۀ جبری امویان به مبارزه برخاسته بودند، سرانجام به فرمان خلفای اموی کشته شدند. مسئلۀ جبر و اختیار از آن پس نیز ادامه یافت و کشمکش قدریه و جبریه جای خود را به اختلاف و موضع گیری معتزله و اشاعره داد.

معنی کلمه قدریه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] «قدریه» منسوب به «قدر» به معنی «تقدیر» و «تاء» آخر کلمه (که در فارسی هاء خوانده می شود)، نشانه انتساب به طائفه ای خاص به نام «طایفه قدریه» است.
مقصود از قدریه گروهی است که کارهای اختیاری انسان (به ویژه گناهان او) را از قلمرو مشیت و قدرت الهی خارج نموده و می گویند: همه چیز به قضاء و قدرالهی صورت می گیرد مگر گناهان انسان. هدف آنان از طرح این نظریه دفاع از عدل الهی و منزه دانستن ساحت خداوند از ظلم و کارهای ناروا بود؛ زیرا بر این باور بودند که هر گاه کارهای انسان متعلق اراده و قدرت خدا باشد، اولا: انسان مجبور بوده و تکلیف انسان بدون اختیار ، عادلانه نیست و ثانیا: انسان مرتکب کارهای ناروا می شود و اگر کارهای او متعلق قدرت الهی باشد، لازمه آن انتساب قبایح به خداست.
تاریخچه قدریه
بنابر اسناد معتبر اسلامی، بحث در مسائل عقیدتی در میان مسلمانان به ویژه با روش متداول کلامی در روزگار صحابه متاخر رواج یافته و اولین خلاف، اختلاف در مسئله قدرالهی و قدرت و استطاعت انسان، یعنی جبر و اختیار بوده است. طرح و تداول مسئله قدر و پیدایش قدریه، به طور یقین از حوادث نیمه دوم قرن اول هجری است، اگر چه تعیین تاریخ دقیق آن مشکل است. در این زمان، عده ای از مسلمانان در برابر قول به قضاء و قدر حتمی، که مستلزم نوعی جبر است، برای انسان، در برخی از اعمالش قائل به قدرت و استطاعت ایجاد فعل یعنی اختیار شدند و از سوی مخالفانشان قدریه نام گرفتند. ولی آنها خود این نام را نپسندیدند؛ زیرا آن را نوعی توهین تلقی کردند و شایسته مخالفان خود دانستند و آنها را قدریه نام نهادند. علت بیزاری هر دو گروه مخالفان و موافقان قدر از نام قدریه را می توان در احادیث جنجال برانگیزی (زیرا به سند و محتوای روایات مذکور اشکلاتی وارد است) دانست که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) در نکوهش عده ای با نام قدریه به ما رسیده است. به نظر می رسد که در آغاز واژه قدریه بیشتر بر طرفداران قدرالهی اطلاق می شده است (یعنی گروهی که بعدها جبریه نام گرفتند) اما رفته رفته این اسم درباره منکران قدر الهی رواج یافت. از این رو، در کتابهای مذاهب و فرق نیز به همین معنای دوم به کار رفته است و امروزه نیز وقتی قدریه گفته می شود همین فرقه به ذهن متبادر می شود. در هر صورت در تاریخ اسلامی گروهی بعدها بنام قدریه معروف شدند که طرفدار آزادی اراده و اختیار انسان در اعمالش بودند.
← مکان پیدایش
بزرگان این فرقه به وسیله مخالفانشان بزودی قلع و قمع شده و آثارشان از میان رفت. بنابراین از عقاید آنها اطلاع زیاد و درستی موجود نیست. و از طرفی چون معتزله هم قدریه نامیده شدند، در کتب فرق و مقالات، عقاید معتزله با عقاید آنها آمیخته شد، به طوری که تشخیص و تفکیک آنها از یکدیگر بسیار مشکل است. با این همه، ما می دانیم که اصل اساسی و عقیده بنیادین این فرقه، که به نظر برخی باعث تسمیه آنها به این نام شده، عقیده به قدرت و استطاعت مؤثر انسان در پاره ای از اعمال و افعال (مقصود افعالی است که اصطلاحا ارادی خوانده می شوند، مانند خوردن و آشامیدن و...) است، که آنها در برابر قائلان به جبر قائل به نوعی اختیار بودند و در نتیجه انسان را مسئول اعمال خود می شناختند و قضاء و قدر را به معنایی که سلب اختیار و رفع مسئولیت کند مردود می دانستند، و با این عقیده باطل و رایج زمانشان که هر چه بوده و هست و واقع شده و می شود قضاء و قدر حتمی و ناگزیرالهی و قسمت انسان است، و باید بدان راضی بود، بسختی مخالف می ورزیدند. به علاوه «تکلیف مالا یطاق» را نیز جایز نمی دانستند و تاکید می کردند: «روا نیست که خداوند مؤمن را عذاب فرماید و مردم را دعوت به هدایت کند، آنگاه گمراهشان سازد و یا بر دروغگویی و دروغ باوری و ظلم و ظلم پذیری وا دارد و آنگاه عقابشان فرماید». حسن و قبح را عقلی می دانستند و قائل به امر به معروف و نهی از منکر یدی و قیام به سیف بودند بطوریکه بزرگان این فرقه علیه مظالم خلفاء و حکام زمانشان قیام کردند که در نتیجه آن یا به زندان افتادند ویا کشته شدند. همانطور که گفته شد، غیلان که از بزرگان آنها است، به نوعی ارجاء عقیده داشته است. جعد بن درهم نیز به خلق قرآن و نفی صفات زاید بر ذات معتقد بوده است. البته مخالفان قدریه عقاید دیگری به آنها نسبت داده اند، که معلوم نیست درست باشد.
فرق قدریه
...

جملاتی از کاربرد کلمه قدریه

ابالصلت چندی در بغداد به روایت حدیث پرداخت و در روزگار مأمون به عزم جنگ به مرو آمد و چون به مجلس خلیفه وارد شد و مأمون کلام او را شنید، به او علاقمند شد و از خواصش قرار داد. ابالصلت در رد مرجئه، جهمیه، زنادقه و قدریه می‌کوشید و بارها با بشر مریسی در حضور مأمون مناظره کرد.
   باب پنجم: قدریه ملقب به معتزله و شرح رسوایی آنها.