قدر ای

معنی کلمه قدر ای در فرهنگستان زبان و ادب

قدر آی
{I magnitude} [نجوم ] قدر عبوری از پالایۀ آی

جملاتی از کاربرد کلمه قدر ای

این قدر ای توانگر مفشارنای مسکین میترس از آنکه زین نای ناگه نوا برآید
سعی کن جزء وجود خویش را بر هم بزن این قدر ای مرد خودبین در تلاش کل مباش
ای متابع‌ گشته فرمان تو را حکم قدر ای موافق گشته تدبیر تورا امر قضا
حال ما را در ترازوی ریاضت این قدر ای سرت گردم، بده انصاف، سنجیدن نداشت
نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زندگی این قدر ای تن، چه می‌میری برای زندگی؟!
نیرنگ مباز این قدر ای گلشن خوبی بر حسن مناز این همه ای گلبن زیبا
گرچه وصالش نه به کوشش دهند آن قدر ای دل که توانی بکوش
جان و سر، بل دین و دنیا را چه قدر ای مدّعی! عاشقان اوّل قدم ترک تمامت می‌کنند
نه همه شبها بود قدر ای جوان نه همه شبها بود خالی از آن
این قدر ای بی ادب بر خود مناز رو چو مردان پیشه کن عجز و نیاز