قباپوش. [ ق َ ] ( نف مرکب ) پوشنده قبا : غلام قامت آن لعبت قباپوشم که از محبت رویش هزار جامه قباست.سعدی ( بدایع ).من ماه ندیده ام کله دار من سرو ندیده ام قباپوش.سعدی.نگاری چابکی شنگی کله دار ظریفی مهوشی ترکی قباپوش.حافظ.
معنی کلمه قباپوش در فرهنگ عمید
کسی که قبا بر تن کند، پوشندۀ قبا.
معنی کلمه قباپوش در فرهنگ فارسی
( صفت ) پوشنده قبا .
جملاتی از کاربرد کلمه قباپوش
جوی خون میرود از دیدهام ای باد بگو که شد از دیدهام آن سرو قباپوش کجا
بتخانه نمک زان لب چون نوش گرفت بت کام از آن سرو قباپوش گرفت
چون بخیال آیدم سرو قباپوش خویش آورم از شوق او دست در آغوش خویش
تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
هم تویی ماه قدحگیر ای غلام هم تویی سرو قباپوش ای پسر
خورشید ز خلعتت قباپوش جمشید به خدمتت کمربند
منم آن فاخته صائب که ز خود دارد دور در ته پیرهن آن سرو قباپوش مرا
مشتاق کو ز سرو قباپوش او مرا بختی که چون قبال کشمش تنگ در بغل
اهلی گرفته ره به در پیر خرقه پوش ما رو بدان جوان قباپوش کرده ایم
خیاط وفا در ره آن سرو قباپوش هر جامه که بر قامت ما دوخت دریدیم