قانی

معنی کلمه قانی در لغت نامه دهخدا

قانی. ( ع ص ) سخت سرخ. ( منتهی الارب ). بسیار سرخ. ( آنندراج ). سرخ بغایت. ( ذخیره خوارزمشاهی ). سرخ سیر: احمر قانی و قان ؛ سخت سرخ. ( منتهی الارب ) :
تو در روز هیجا سویدای جنگی
بکردی بشمشیر حمرای قانی.منوچهری.در این لفظ بسیار تردد است ظاهراً توافق لسانین باشد میان عربی و ترکی. ( آنندراج ).

معنی کلمه قانی در فرهنگ عمید

سرخ، سرخ پررنگ، بسیارسرخ.

معنی کلمه قانی در فرهنگ فارسی

( صفت ) بسیار سرخ سخت سرخ . یا احمر قانی . سرخ تند .

جملاتی از کاربرد کلمه قانی

در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده‌ام
آن ریش فلان مزد قانی ریشیست عظیم باستانی
«جوشغون»ون دا قانی داشدی، منه بیر هایلی سس اولدو
برافکن بر او سایهٔ از سعادت که مسجودِ قانی و جانِ همایی
اول ظرف قانی آلمیه گر حسندور شراب آل قانی آله ساغر اگر یار ساقیدور
و اندر حکایات است که ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه مردی را گفت: «خواهی تا تو ولیی باشی از اولیای خداوند، تعالی؟» گفتا: «خواهم». گفت: «لاتَرغَبْ فی شیءٍ مِنَ الدّنیا و الآخِرَةِ و فَرِّغْ نَفْسَکَ لِلّهِ وَأقْبِلْ بِوَجْهِکَ علیه.» به دنیا و عقبی رغبت مکن؛ که رغبت کردن به دنیا اعراض کردن بود از حق به چیزی فانی و رغبت کردن به عقبی اعراض بود به چیزی باقی. چون اعراض به چیزی قانی بود، فانی فنا شود اعراض نیست گردد. و چون اعراض به چیزی باقی بود، بر بقا فنا روا نباشد و بر اعراض وی هم روا نباشد. فاما خود را از کونین فارغ گردان قاصد برای محبت حق، تعالی. دنیا و عقبی را در دل راه مده، و روی دل به حق آر. چون این اوصاف اندر تو موجود گشت، ولی باشی.
دستماز ایله دیگین چشمه مسیحا قانی دیر بیلمیرم هانسی کلیساده نماز ایله میسن؟