قائم بذات

معنی کلمه قائم بذات در لغت نامه دهخدا

قائم بذات. [ ءِ م ِ ب ِ ] ( ص مرکب ) ( اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه بخودی خود وجود دارد. قائم بنفس در مقابل قائم بغیر :
زیرنشین علمت کائنات
ما به تو قائم چو تو قائم بذات.نظامی.

معنی کلمه قائم بذات در فرهنگ فارسی

آنکه یا آنچه بخودی خود وجود دارد

جملاتی از کاربرد کلمه قائم بذات

جهان قائم بذات اولیا دان نیامد ز اولیا یک مثل انسان
وجودیرا که او قائم بذات است به بیند کو مذوت بر ذوات است
چون گفت یسمعون کلام اللَّه و جای دیگر گفت فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ، پس بدانستیم که آنچه ایشان گفتند باطلست، و مقالت جهمیان، و این خلاف از آن افتاد که جهمیان گویند کلام حق علم اوست قائم بذات او نه عبارتی که بحرف و صوت قائم است، و بنزدیک اهل سنت این اصل باطل است، و خبرهای درست ایشان را گواهی بدروغ میدهد، منها قول النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «یحشر اللَّه الناس عراة عزلا بهما»