فاستقم

معنی کلمه فاستقم در فرهنگ فارسی

( جمله فعلی ) پس پایدار باش . یا امرفاستقم . امر ار پایدار باش ماحوذ از آیه فاسقتم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعلمون بصیر . ( سور ۱۱ آیه هود ۱۱۴ ) ( پس مستقیم باش چنانکه مامور شدی و هر که تو وستم می کند او با آنچه می کنید بیناست ) . مفسران قر آن مورد امر حضرت ختمی مرتبت را دانسته اند : گر بگویم شرح نعمتهای قوم که زیادت میشد آن یوما فیوم . مانع آید از سخن های مهم انبیا بردند امر فاستقم . ( مثنوی )

معنی کلمه فاستقم در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ف (۲۹۹۹ بار)قوم (۶۶۰ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه فاستقم

قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست
نقل است که گفت: پانزده سال سختی و مشقت کشیدم تا ندایی شنیدم که کن عبدا فاسترحت. برو بنده باش، و در راحت افتادی. یعنی فاستقم کما امرت.
گشت ما ینطق گواه قال او فاستقم آمد نشان حال او
گفتم ای سرور راستان که قدت پرده از سر فاستقم برداشت
ای برادر سخنی راست بخواهم گفتن راستی بهتر تا فاستقم اندر هودست
آن شاهد لعمرک و شاگرد فاستقم مخصوص قم فانذر و مقصود کن فکان
ای قیام فاستقم معراج تو قم فانذر ای لعمرک تاج تو
چمن فاستقم از باد فنا یکسر رفت نه که برگ و بر رفت
سروی ست قد او چمن آرای فاستقم طوبی به باغ سدره هوادار آن قد است
بر سپهر لی مع الله عارضت ماهی تمام در ریاض فاستقم قدّ تو سروی راستین