فارض

معنی کلمه فارض در لغت نامه دهخدا

فارض. [ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی است از فرض. تأنیث آن فارضة. ج ، فارضات. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فرض شود. || ستبر از مردم و از هر چیز دیگر. برای انسان مذکر و مؤنث در این معنی یکسان است. ج ، فُرَّض. ( از اقرب الموارد ). || قدیم. ( از اقرب الموارد ). || پیر. ( منتهی الارب ). ج ، فوارض. || دانای فرائض... ( از اقرب الموارد ). کسی که حسابهای ارث و تقسیمات شرعی آن را بداند. || عظیم : اضمر عَلَی َّ ضغینةً فارضاً؛ کینه ٔعظیمی بر من در دل دارد. ( از اقرب الموارد ). || پیر گاو. ( ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 70 ).
- ابن فارض ؛ شاعری مشهور بود. رجوع به ابن فارض شود.
فارض. [ رِ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ نعیم بن حماد اعور. ساکن مصر بود و چون فرائض و مواریث را خوب میدانست ، فارض خوانده شد. ( از سمعانی ).
فارض. [ رِ ] ( اِخ ) نوه یعقوب پیغامبر است. و داود نبی از نسل این فارض میباشد. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 208 شود.

معنی کلمه فارض در فرهنگ فارسی

نوه یعقوب پیغامبر است . و داود نبی از نسل این فارض میباشد .

معنی کلمه فارض در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَارِضٌ: پیر از کار افتاده
ریشه کلمه:
فرض (۱۸ بار)
«فارِض» از مادّه «فَرْض» به معنای گاو مسن است، ولی بعضی ازمفسران گفته اند: گاوی است که مخصوصاً به مرحله ای از پیری رسیده که دیگر زاد و ولد نمی کند.

جملاتی از کاربرد کلمه فارض

و اما عثمان بن عفان هزار تا اشتر همه با ساز و جهاز بمسلمانان داد در غزاة تبوک. و چاه رومة ملک وی بود وقف کرد بر مسلمانان، عبد الرحمن بن سمرة گفت عثمان عفان در جیش العسرة هزار دینار آورد نزدیک رسول خدا بنهاد، گفت رسول را دیدم که دست در میان آن بر می‌آورد و میگفت ما ضرّ ابن عفان ما عمل بعد الیوم! چه زیان دارد پسر عفان را هر چه کند پس امروز. بو سعید خدری گفت رسول را دیدم که دست برداشته بود و عثمان را دعا میکرد و میگفت «یا رب عثمان بن عفان رضیت عنه فارض عنه» تا درین دعا بود جبرئیل آمد و آیت آورد: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً الآیة...
درویشی را دیدند که با خدای رازی داشت، و میگفت اللهم ارض بی محبّا فان لم ترض بی محبّا فارض بی عبدا، فان لم ترض بی عبدا فارض بی کلبا» گفت خداوندا مرا بدوستی به پسند، اگر اهل دوستی نیم به بندگیم به پسند، ور اهل بندگی نیم بسگیم بپسند تا سگ درگاه تو باشم.
لیک داند خرد که عارض نیست این اثر هم به فرض فارض نیست
عزیز شناس حال آن درویش که در مناجات گفته: الهی! ارض بی محبا، فان لم ترض بی محبّا فارض بی عبدا، فان لم ترض بی عبدا فارض بی کلبا.