فارس میدان

معنی کلمه فارس میدان در لغت نامه دهخدا

فارس میدان. [ رِ س ِ م ِ ] ( اِخ ) تیره ای از قشقایی. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 79 ). مرکب از 2000 خانوار است و مسکن آنها در پادنا میباشد.

معنی کلمه فارس میدان در فرهنگ فارسی

تیره ای از قشقایی

جملاتی از کاربرد کلمه فارس میدان

روزبهان فارس میدان عشق فارسیان را شه ایوان عشق
و زان پس دو فرزند بتول عذرا که دلبند رسول بطحا و آویزه عرش برین و پرو و پرورده روح الامین بودند، پرتو عنایت بکشور هدایت انداخته، بحکم تکلیف که فراخور طاقت هر نفس است و باندازه قدرت هر کس، عشق لقا در دل، ذوق بقا در جان، شوق شفاعت بر سر، درس شجاعت در بر، سرها بر دست رضا نهاده، تن ها بحکم قضا در داده، بمردی فارس میدان دین گشتند و بغیرت از سر دنیای دون گذشته، یکی سر براه همت نهاده، یکی جان فدای امت فرموده، یکی کشته دشت غزا گشت، یکی خسته زهر جان گزا شد، یکی کام و خنجر بزهر آلود، یکی کام از خنجر قهر گرفت.
آه از دمی که فارس میدان کربلا چون اشک خود فتاد به دامان کربلا
اسب امکان پی کن ار خواهی بمیدان وجوب تاختن اسب فراست فارس میدان شدن
همچنین تا مرد نام‌آور شدی فارس میدان و صید و کارزار
ای همایون فارس میدان دولت کاورند کهکشان بهر ستوران تو کاه از کهکشان
زانوری، فارس میدان سخن حاکم محکمه ی یونانی
این آخور ما و اخر مکان را من فارس میدان لا مکانم
شکر الله فارس میدان اشعارم کنون نکته سربسته من لایق هر محفل است
از حسن تو ای فارس میدان جمال آشوب و بلا فتاده در دست خیال