فاران

معنی کلمه فاران در لغت نامه دهخدا

فاران. ( اِخ ) موضع مغاره ها. بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان ،از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است ، از جنوب دبّةالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست ، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است. فاران دشتی است مرتفعکه به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است. ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیارکردند. هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید. به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم. ( از قاموس کتاب مقدس ).
فاران. ( اِخ ) کوهی است درشمال شرقی دشت فاران که فعلاً آن را کوه مفرعه گویند. ( از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به جبل فاران شود.
فاران. ( اِخ ) یکی از اسماء مکه که در تورات مذکور است. و گویند نام یکی از کوههای مکه است. ( از معجم البلدان ).
فاران. ( اِخ ) فاران و طور، دو کورة از کوره های مصر جنوبی است. ( از معجم البلدان ).
فاران. ( اِخ ) قریه ای است از نواحی سغد در ایالت سمرقند. ( از معجم البلدان ).
فاران. ( اِخ ) از دیه های رستاق ساوه وجزستان. رجوع به ترجمه تاریخ قم ص 116 و 140 شود.

معنی کلمه فاران در فرهنگ فارسی

۱ - بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای مو آب و خلیج عقبه است از جنوب دبه الرمله که فاصل بین آنجاخلیج سویس ( سوئز ) و مصر میباشد . ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیار کردند . ۲ - کوهی است در شمال شرقی دشت فاران که اکنون آن را کوه مفرعه گویند .
از دیه های رستاق ساوه و جزستان

معنی کلمه فاران در فرهنگ اسم ها

اسم: فاران (پسر) (عبری) (تلفظ: fārān) (فارسی: فاران) (انگلیسی: faran)
معنی: کوهی است در شمال شرقی دشت فاران، ( اَعلام ) ) موضع مغاره ها [جای غارها]، ) بیابانی که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، ) کوهی است در شمال شرقی دشت فاران که آن را کوهِ مضرعه گویند، معرب از عبری، موضع مغازه ها، نام دشتی که بنی اسرائیل در آن جا گردش می کردند

جملاتی از کاربرد کلمه فاران

لشکری پیدا کن از سلطان عشق جلوه گر شو بر سر فاران عشق
سینا است که فاران است یارب چه مقام است این هر ذره خاک من چشمی است تماشا مست