فاء

معنی کلمه فاء در لغت نامه دهخدا

فاء. ( ع اِ ) نام حرف بیستم از الفبای ابتثی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به «ف » شود.

جملاتی از کاربرد کلمه فاء

تویی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم که در وقت تنزل تحت بسم الله را بائی
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ این «فا» فاء جوابست، و این استجابت جواب آن قول مضمر است که: یقولون ربّنا... أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ این نصب همزه از بهر آنست که تفسیر اجابت است. میگوید: پاسخ کرد ایشان را خداوند ایشان، که من ضایع نکنم کردار هیچ کارگر را، یعنی چون کردار نیکو بود بصفت شایستگی.