غسانی

معنی کلمه غسانی در لغت نامه دهخدا

غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( ص نسبی ) منسوب به غسان. رجوع به غسان شود.
- ملوک غسانی ؛ رجوع به غسانیان شود.
|| ( ع ص ) نیک. نیکوروی و خوب صورت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار زیبا. ( از اقرب الموارد ).
غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) ابراهیم بن طلحة بن ابراهیم بن محمدبن غسان بصری حافظ غسانی. اومنسوب به جد اعلای خود از اهل بصره است ، و حافظ و بسیارحدیث بود. از ابویعقوب اسحاق بجیرمی و ابوالعباس احمدبن عبدالرحمن خارکی و ابوالقاسم عبیداﷲبن محمدبن بابویه و جز آنان حدیث سماع کرد، و ابومحمد عبدالعزیزبن محمد نخشبی و ابوالفضل جعفربن یحیی حکاک و ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن عبداﷲ خزاعی و گروهی دیگر از وی سماع حدیث کردند. ( از انساب سمعانی ورق 408 ب ).
غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) ابراهیم بن هشام بن یحیی بن یحیی غسانی ، دمشقی حفید یحیی بن یحیی ، از اهل دمشق بود. او از پدرش و سعیدبن عبدالعزیز و عبدالصمدبن عیاض اسکندرانی روایت کرد. ( از انساب سمعانی ورق 409 الف ).
غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم بن غسانی ، مکنی به ابوالحسین .رجوع به ابن زبیر ابوالحسین و به قاموس الاعلام شود.
غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) حارث بن جبلةبن حارث. رجوع به حارث بن جبلة شود.
غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) حسن بن علی بن ابراهیم بن زبیر، مکنی به ابومحمد و ملقب به قاضی مهذب الدین. اوبرادر احمدبن علی بن ابراهیم ( متوفی به سال 563 هَ.ق. ) بود و با اینکه در دانش به پایه برادرش نمیرسید اما در شعر بر وی برتری داشت. این دو بیت ازوست :
و تری المجرة و النجوم کانما
تسقی الریاض بجدول ملان
و لو لم تکن نهراً لما عامت بها
ابداً نجوم الحوت و السرطان.( از قاموس الاعلام ترکی ).
غسانی. [ غ َس ْ سا] ( اِخ ) ( 427-498 هَ. ق. ) حسین بن محمدبن احمد حافظجیانی اندلسی ، مکنی به ابوعلی و ابوالعباس. او از مشاهیر محدثین و ادبا بود، و در حسن خط و اشعار و نوادر و انساب نیز حظی وافر داشت. و در جامع قرطبه مرجعاستفاده اعیان افاضل بوده است. و کتاب «تقیید الهمل » در ضبط اسامی مشتبهه رجال صحیحین از آثار سودمنداوست ، او بنا به نوشته ابن خلکان در محرم 427 هَ. ق. در شهر جیان واقع در اندلس ولادت یافت و شب جمعه 12 شعبان 498هَ. ق. درگذشت. صاحب کشف الظنون سال ولادت مذکور را سال وفات نوشته است و صحیح نیست. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 157 ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

معنی کلمه غسانی در فرهنگ فارسی

محمد ابن علی بن خضرمکنی به ابو - عبدالله و ابن عسکر نحوی و لغوی و مورخ عرب ( ف . ۶۳۶ ه ق . ) . اوراست : الاربعون حدیثا التکمیل و الاتمام لکتاب التحریف و الاعلام عبدالرحمن سهیلی فی الزیاره علی غریی الهروی ( ریحانه الادب لغ . ) .
( صفت ) منسوب به غسان . یا پادشاهان ( ملوک ) غسانی . غسانیان .
( متوفی بسال ۶۵۹ هجری قمری ) یوسف بن عمر بن علی بن رسول ملقب به ملک مظفر اشرف او پادشاه یمن بود

معنی کلمه غسانی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غسانی (ابهام زدایی). غسانی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابوالقاسم بن محمد غسانی، مشهور به وزیر از اطبای قرن دهم و یازدهم هجری• شمس الدین مظفر غسانی، دومین پادشاه از خاندان رسولی در یمن• جبلة بن ایهم غسانی، از امرای آل جَفْنَه و آخرین پادشاه از سلسله غسّانیان در شام• حسان بن نعمان غسانی، امیر و فاتح عرب در سده اول هجری و از امرای شام• حسین بن محمد غسانی، محدّث و رجالی اهل سنّت و از عالمان اندلس• محمد بن یحیی غسانی، قاضی ، کاتب و ادیب اندلسی
...

جملاتی از کاربرد کلمه غسانی

ابراهیم مُنذِر (۷ ژوئیه ۱۸۷۵ – ۲۵ اوت ۱۹۵۰) (نسب: ابراهیم بن میخائیل بن منذر بن کمال ابی‌راجح) نویسنده، ادیب و زبان‌شناس لبنانی و از اعضای فرهنگستان زبان عربی بود. در روستای محیدثة در شهرستان راشیا زاده شد. نسبش به خاندان معلوف‌های غسانی است. مدرسه‌ای در سال ۱۹۱۰م در بکفیا ساخت که پنج سال پویا بود. به تدریس زبان عربی پرداخت. سپس در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد و ریاست بعضی دادگاه‌ها را گرفت. نمایندهٔ بیروت در مجلس لبنان در سال ۱۹۲۲ برگزیده شد و بیست سال در این سمت بود. او همچنین به روزنامه‌نگاری پرداخت. مقالات بسیاری چاپ کرد. کتاب المنذر در نقد برخی اشتباهات نویسندگان، حدیثِ نماینده، دنیا و مافیها، دیوان از آثار اوست.