غرمان

معنی کلمه غرمان در لغت نامه دهخدا

غرمان.[ غ َ ] ( نف ) نعت فاعلی از غَرمیدن. خشمناک و قهرآلود و غمگین. ( برهان قاطع ). مصحف غژمان. ( حواشی برهان چ معین ). غضبناک و خشمگین ، و همچنین غرمنده و غرمیده. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
دشمن خویش را بری فرمان
هر زمان دوست را کنی غرمان.نصیر ادیب ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ).

معنی کلمه غرمان در فرهنگ عمید

۱. خشمناک، خشمگین.
۲. غمگین: دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب: لغت نامه: غرمان ).

جملاتی از کاربرد کلمه غرمان

پر فرو ریزند مرغان چون بیندازی تو تیر سم بیندازند غرمان چون تو برداری کمان
گوزنان و غرمان شده تیز دن به شورش درون شیر با کرگدن
عشق شیران را براندازد بکوه از نیستان عشق غرمان را فرود آرد ز که در مرغزار
تذروان را به بازان آزمایم سگان را نیز بر غرمان گشایم
بُد آکنده هامون و گردون همه ز مرغان چفاله ز غرمان رمه
نه یوزانم سوی غرمان دویدند نه بازانم سوی کبگان پریدند