غرف. [ غ َ ] ( ع اِ ) درختی که به وی پوست پیرایند. ( منتهی الارب ). پوست غرفی مأخوذ از آن است. ( از معجم البلدان ). آنچه بدان پوست پیرایند. ( از اقرب الموارد ). غَرَف. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) پوست به غرف پیراستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پوست بتراشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بریدن درخت غرف را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مطلق بریدن. ( از منتهی الارب ). بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بریدن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || فریز کردن پیشانی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): غرف ناصیته ؛ جزها؛ یعنی سترد. ( از اقرب الموارد ). || به مشت برگرفتن آب را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).آب به دست برداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خوردنی به کفجلیز ( چمچه سوراخدار ) به در آوردن.( تاج المصادر بیهقی ). || غذا کشیدن یا غذا برداشتن از دیگ : دخل دکان الطباخ فغرف بدرالدین حسن زبدیة حب رمان. غرفوا الطعام. اطبخ هذا اللحم و اغرفه فی زبدیتین. || بلند کردن. ربودن. بردن. فزعق شیخ السوق علیه و قال «و ارفع هؤلاء الی حضرة الخلیفة» و غرف الاثنین علی کتفه. ( دزی ج 2 ص 207 ). غرف. [ غ َ ] ( اِخ ) عمرانی گوید: نام جایی است ، و چیزی بر آن نیفزوده است. ( از معجم البلدان ). غرف. [ غ َ رَ ] ( ع اِ ) درختی که به وی پوست پیرایند. ( منتهی الارب ). لغتی است در غَرف برای درخت مذکور. ( از اقرب الموارد ). || گیاه یز یا یز تر، یا هر درخت که پیوسته سبز باشد. ( منتهی الارب ). الثمام ، او مادام اخضر.( اقرب الموارد ). || شَث . || طُبّاق. || بَشَم. بشم در فرهنگها به معنی درخت نیامده ، و بشام به معنی درختی خوشبوست و نشم نیز به معنی درختی است و یسم هم یاسمین است. || عَفار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عُتم. || صوم. || حَبَج. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شَدن. || حَیهَل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هَیشَر. ( منتهی الارب ). || ضُرم. این معنی و همه معانی فوق را غرف خوانند. || برگ درخت. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || ( مص ) رنجور گردیدن شتر از غرف خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): غرف الابل غرفاً؛ اشتکت بطونها من اکل الغرف. ( اقرب الموارد ). غرف. [ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِغُرفة. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( ترجمان علامه جرجانی ). غُرَفات. غُرُفات. غُرفات. ( اقرب الموارد ) : لنبوئنهم من الجنة غرفاً. ( قرآن 58/29 ).
معنی کلمه غرف در فرهنگ عمید
گیاهی که با آن دباغت کنند. = غرفه
معنی کلمه غرف در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع غرفه غرفه ها براوره ها . جمع غرفه
معنی کلمه غرف در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی غُرَفٌ: بناهایی که بالای بناهای دیگر واقع شده باشند و از سطح زمین یا کف خانه بلندتر باشند -خانه بسیار زیبایی است که در بلندی قرار داشته باشد (جمع غرفه) معنی ﭐغْتَرَفَ: برداشت - گرفت و بلند کرد(کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا میگویند : فلان غرف الماء و یا میگویند : فلان اغترف الماء ، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد . و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است ... معنی غُرْفَةً: یک بار بلند کردن (کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا میگویند : فلان غرف الماء و یا میگویند : فلان اغترف الماء ، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد . و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است ود رعبا... ریشه کلمه: غرف (۷ بار) «غُرَف» جمع «غُرْفَه» از مادّه «غَرْف» (بر وزن حرف) به معنای برداشتن چیزی است، و لذا به آبی که با کف از چشمه برمی دارند و می نوشند، «غرفه» می گویند; سپس به قسمتهای فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل که بر اطراف مشرف باشد اطلاق شده است. و «غُرُفات» جمع «غرفه» به معنای حجره هایی است که در طبقه بالا قرار گرفته، که هم نور بیشتری دارد، و هم هوای بهتر، و هم از آفات به دور است، به همین دلیل، این تعبیر در مورد برترین منازل بهشت به کار رفته است.
جملاتی از کاربرد کلمه غرف
و قیل معناه اجعل کلّ واحد منّا اماما. و قیل واحد اراد به الجمع، کقوله: ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا، ای اطفالا، فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی، ای اعداء. و یقال امیرنا هؤلاء، ای امراؤنا. و قال الحسن اجعلنا نقتدی بالمتقین و یقتدی بنا المتقون و قال ابن عباس: اجعلنا ائمّة هدایة کما قال: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا، و لا تجعلنا ائمّة ضلالة، کما قال: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ. قال القفال و جماعة من المفسرین: هذه الآیة دلیل علی انّ طلب الرئاسة فی الدین واجب. جابر بن عبد اللَّه گفت: پیش امیر المؤمنین علی (ع) حاضر بودم که مردی آمد به نزدیک وی و پرسید که یا امیر المؤمنین: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً نزول این آیت در شأن کیست؟ و ایشان چه قومند که رب العالمین ایشان را باخلاق پسندیده و خصال ستوده یاد کرد، و آن گه بخصائص قربت و لطایف کرامت مخصوص کرد و طرف و غرف در جنّات النّعیم ایشان را نامزد کرد؟ جابر گفت آن ساعت علی روی وامن کرد و گفت: «یا جابر! تدری من هؤلاء؟هیچ دانی که ایشان کهاند و این آیت کجا فرود آمد؟
هر چه ایوان و غرف دارد بنیان وجود این بنا راست که دست احدیت بناست
هر روز رتبتی زبر رتبتیش داد آنکس که در بهشت غرف بر غرف نهاد
دیده بگشاید ببیند هر طرف قصر در قصر و غرف اندر غرف
مردی بود از زیر دامن عبد اللَّه بن عبد المطّلب بیرون آمده و در اصلاب بشری رفته لکن از غیب مددی در آمده و احوال و اقوالش مبدّل کرد که: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»، خلق بشریت برداشتند و خلق قرآن بنهادند، نطق بشریت بستدند و نطق از وحی پاک بدادند که: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی». لا جرم گوینده بشرع آمد، رونده بحق آمد، متحرّک بامر آمد، شب معراج بهشتها بر وی عرض کردند طرف و غرف بوی نمودند، ذرّهای بآن التفات نکرد، این طراز وفا بر کسوه صفاء وی کشیدند که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی». باز چون قدم بر بساط راز نماز نهاد گفت: «جعلت قرّة عینی فی الصّلاة»، روشنایی چشم ما در نمازست زیرا که مقام رازست المصلّی یناجی ربّه. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» از رحمت وی بود که ترا در هیچ مقام فراموش نکرد، اگر در مکّه بود و اگر در مدینه، گر در مسجد بود و گر در حجره، همچنین بر ذروه عرش و قاب قوسین ترا فراموش نکرد، در مکّه میگفت: «وَ اعْفُ عَنَّا». و در غار میگفت: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»، در صدر قاب قوسین میگفت: «السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین»، در وقت وفات میگفت: «اللَّه خلیفتی علیکم».
و بیان این قصّه آنست که از امام عصر خویش عثمان بن سعید الدارمی روایت کردند از عبد اللَّه بن صالح از ابن لهیعة از خالد بن عمران از وهب بن منبه از عبد اللَّه بن قلابه، این عبد اللَّه بن قلابه گفت: شتری گم کردم در صحرای عدن همیگشتم در آن بیابان در طلب شتر، تا در افتادم بدیوار بستی عظیم، چنان پنداشتم که آنجا مردماند شهرنشین: قصد کردم در درون دیوار بست شدم شهرستانی عظیم دیدم، اساس آن از جزع یمانی، دیوارها از زر و سیم، قصرها بر بالا بر ستونهای زبرجد و یاقوت بداشته و بالای قصرها غرفهها از زر و سیم و لؤلؤ و یاقوت ساخته، درهای آن قصور و غرف بعضی از یاقوت سرخ و بعضی از یاقوت سپید همه مقابل یکدیگر ساخته، همه زمین آن بنادق مشک و زعفران ریخته، در کویهای آن درختهای میوهدار ببار آمده، و زیر درختان جویها روان، درکندهها سیم خام و بجای سنگ ریزه مروارید و مرجان. آن مرد در آن جایگه مدهوش و متحیّر شد. با خود گفت: و الّذی بعث محمدا بالحقّ ما خلق اللَّه تعالی مثل هذا فی الدّنیا. مثل این در دنیا نیست، مگر آن بهشت است که ربّ العالمین در کتاب خویش وصف آن کرده! گفتا: دستم بدان زبرجد و یاقوت نمیرسید که سخت استوار و محکم بود. یکی از آن مروارید و بنادق مشک و زعفران لختی برداشتم و بیرون آمدم. و من خانه در یمن داشتم با خانه خود رسیدم و از آن قصّه بعضی باز گفتم و از آنچه داشتم اثر توانگری بر من پیدا شد. آن قصّه و خبر منتشر گشت و خلیفه آن روزگار معاویه بود.
پیر خر فرتوت که ما را جمعی داد صد بار به از حور بهشتی به غرف بر
مهدی مهد دماغ آنکه خرد نام اوست از غرف کبریا کرده نظر سوی من
ای شهی که از دلها مرتفع غرف داری گرچه نزد کوته بین خیمه در نجف داری
بر چنین هنگامه خیل لعبتان ثابتان چشم از هشتم غرف بهر تماشا افکنند