غبیرا

غبیرا

معنی کلمه غبیرا در لغت نامه دهخدا

غبیرا. [ غ ُ ب َ] ( ع اِ ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان. نام میوه ای که آن را سنجد گویند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).سنجد. ( السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی. ( مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک. ( دهار نقل از نسخه خطی ). سنجد گرگانی. جیلان. پستانک. پُستَنک. ثمر درختی است بزرگ به قدر عناب. ( الفاظ الادویة ). ثمر معروف ، این میوه معروف در کلام عرب دخیل است و مفرد و جمع آن یکسان است. ( المعرب جوالیقی ). سه گونه از آن در ایران هست به نام : 1- دیو آلبالو. 2- تیس. 3- بارانک. رجوع به همین کلمات شود. ضریر انطاکی گوید: در این اسم اختلاف بسیار کرده اند، اهل فلاحت آن را «قراصیا» و گروهی به «سبستان » و گروهی دیگر بر انجره اطلاق می کنند، گروه دیگری میگویند که آن زعرور اسود است و عده ای دیگر معتقدند که نوعی از بجم ( گز نازک ) است که برگهای خشن داردو «قافله » نامیده می شود اما مراد صحیح از این اسم ( غبیرا ) زیزفون است و آن درختی است که در مشرق و اعمال انطاکیه بسیار روید و به درخت عناب شباهت دارد. برگهایش خشن و چوبش غیرمجعد است و برگش شبیه به صعتر بستانی ، اما مستطیل است و گل آن مایل به رنگ زرد باشدو از اقسام آن «ذهبی » است که میوه آن با غبیرای معمولی فرق دارد جز در نبق ( آرد ) آن. درخت غبیرا غضاضت دارد و چوبش کم نیروست اگرچه بزرگ باشد. بویش تند و خوش و در بهار گل و در تابستان میوه میدهد. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ). به فارسی سنجد و به ترکی ایکده نامند، و بهترین آن بزرگ مقدار شیرین است. در اول سرد و در دوم خشک و قابض و قلیل الغذاء و موافق امزجه اطفال ، و مقوی معده ، و مقوی ماسکه ، و مانع انصباب صفرا به معده و صعود بخارات به دماغ است و جهت قی و اسهال صفراوی و سجح و سیلان رطوبات ، و سرفه حاره و صداع نافع، و مضر قوه هاضمه ، و مصلحش شکر، و قدر شربتش تا پنجاه عدد است و شکوفه او سفید مایل به زردی و بسیار خوشبو و محرک باء خصوصاً در زنان ، و در دوم گرم و خشک ، و مفتح سده و محلل ریاح و مقوی دل و رافعلرز تبهای بارده و جهت امراض جگر مثل استسقاء و یرقان و امراض سینه مانند ربو و قرحه ریه و امراض دماغ مثل فالج و کزاز نافع و مهرّای او در روغن زیتون جهت مفاصل و استرخاء و دراز کردن موی مجرب ، و قدر شربتش یک مثقال است. معده را دباغت کند و شکم ببندد و چون بدان تنقل کنند مستی دیر آورد و بول ببندد. صداع اطفال را نافع بود چون با شیر به ایشان دهند تعدیل درطبیعت ایشان پیدا کند. میثمی گوید: نور شجره غُبَیرا قوت عظیم دارد و در شهوت زنان برانگیختن. و عرق گل سنجد محلل ریاح معده و در جمیع افعال مانند جرم آن و از او ضعیفتر است. رجوع شود به تحفه حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی. سنجد... و هرچه فربه تر بهتر، چوبش در آب صابر است ، درهای حمام و آنچه در نم باشد اغلب از آن سازند. شاخش در خانه بیاویزند مگس بر او جمع شوند... برگش زردی لحیه ببرد. ( نزهة القلوب نقل از نسخه خطی ) : آبی و امرود و آنچه که به تازی زعرور و خرما قسب و سنجد که غبیرا گویند... طبع را خشک کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || شراب گاورس. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آب ارزن که مست کند. ( منتهی الارب ). سُکُرْکَة، و آن شراب ذرت است. ( اقرب الموارد ). نبیذ اهل حبشه که از ارزن کنند. ( دهار ). ضرب من الشراب تتخذه الحبش من الذرة، و هی تُسکر، و یقال لها «السُکُرْکَة»، و فی الحدیث : «ایاکم و الغبیراء فانها خمر العالم ». ( المعرب جوالیقی ). ظاهراً مشروبی است : خمر آن بود که از انگور گیرند. و سکر از خرما و نقیع از انگبین ، و مرز از گاورس ، و غبیرا از گندم. ( تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 280 ). || نوعی از گیاه ریگستانی یا بار آن ، و غَبراء درخت وی یا به عکس. ( منتهی الارب ) :

معنی کلمه غبیرا در فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) درخت سنجد.
۲. شرابی که از گندم یا ارزن می گرفتند.

معنی کلمه غبیرا در فرهنگ فارسی

۱ - پستنک . ۲ - گیاهی است از تیره فرفیون که از عصاره آن ماده رنگینی جهت رنگ کردن پارچه ها به دست می آید و چون این ماده در برابر نور خورشید تغییر رنگ می دهد به نام تورنسل نیز معروف است نیل گیاه تورنسل . توضیح این تورنسل را با ماده ای که در شیمی به عنوان معرف رنگین به کار می برند نباید اشتباه کرد زیرا ماده اخیر را از یک نوع لیکن به نام روسلاتنکتوریا به دست می آورند . ۳ - سنجد . ۴ - شراب گاورس آب ارزن که مست می کند . یا غبیرائ بری . ۱ - تیس . ۲ - یکی از گونه های درخت پستنک که شباهت کاملی بدرخت تیس دارد و در تداول اهالی گرگان و نور به نام بارانک خوانده می شود و در رامسر و شهسوار آن را گارن می نامند .
شهریست میان سیرگان و بم جائی سرد سیر و هوای درست و آبادان و با نعت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار

معنی کلمه غبیرا در دانشنامه عمومی

غبیرا، روستایی از توابع بخش نگار شهرستان بردسیر در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان نگار قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۳۵ نفر ( ۶۹خانوار ) بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه غبیرا

گوئی که خرمگس پرداز خان عنکبوت بر پر سبز رنگ غبیرا برافکند