غبر

معنی کلمه غبر در لغت نامه دهخدا

غبر. [ غ ِ ] ( ع اِ ) کینه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
غبر. [ غ ُ ] ( ع اِ ) بقیه شیر در پستان و بقیه هر چیزی. ج ، اغبار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غبر. [ غ َ ] ( ع مص ) رفتن. || درگذشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از اضداد است و علی الوجهین یفسر قوله تعالی الاعجوزاً فی الغابرین . ( منتهی الارب ). || تیره گردیدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غبر. [ غ َ ب ِ ] ( ع ص ) زخم تباه. || عِرق ٌ غَبِرٌ؛ رگ که سپس بسته شدن روان گردد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
غبر. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) باسر شدن جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). به شدن جراحت بر فساد که سپس ایام باز روان گردد و تباه شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غبر. [ غ ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) بقیه چیزی و غالب در بقیه خون حیض آید و بقیه و پس مانده از بیماری و شب و از هر چیزی. ( منتهی الارب ). باقی تب و باقی بیماری و باقی حیض. ( مهذب الاسماء ). || و ج ِ غابر. باقی و پاینده و درگذرنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غبر. [ غ ُ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی.( آنندراج ). || جوی بزرگ در سنگ با جویهای دیگر سنگ ریزه ناک پیوسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غبر. [ غ َ ب َ ] ( ع اِ ) خاک. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بیماری ای است که در شکم سُم ِ شتر عارض شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || صَمّاء لغَبَر؛بلای بزرگ و سخت دشوار که راه خلاص از آن ندارد یا آنکه بعد ستیزه با تو راجع به قول تو باشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || داهیه غبر؛ بلای بزرگ.
غبر. [ غ ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) ج ِ غابر. رجوع به غابر شود. || غبر الشی ٔ؛ بقیته. ج ، غبرات. و غبراللیل ؛ مآخیره. و غُیَّرالحیض ؛ بقایاه. ( قطر المحیط ).
غبر. [ غ ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن غنم بن حبیب بن یشکربن بکربن وائل به راصح. غبری منسوب به وی ، تزوج غنم رقاش بنت عامر فقیل له کبیرةُ فقال لعلی الغبرمنها ولداً فلما وُلِد له سمی به. ( منتهی الارب ).
غبر. [ غ ُ ب َ ] ( اِخ ) وادی غبر؛ عند حجر ثمود بین المدینة و الشام. ( معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 265 ).
غبر. [ غ ُ ب َ ] ( اِخ ) موضع فی بطیحة کبیرةمتصلة بالبطائح. ( معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 265 ).
غبر. [ غ َ ب َ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

معنی کلمه غبر در فرهنگ فارسی

موضعی است بسلمی مرطی محال سلمی بجانب جبل طبئ و به نخل و میاه تجری ابدا .. قال بعضهم لمابدار کن الجبیل و الغبر

معنی کلمه غبر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۸(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه غبر

موکب عزمش از کوشش رزم نیاسوده، گوهر حسامش راحت نیام ندیده. افواج جیش مجاهد آراسته دارد و امواج بحر مجاهد برخاسته، رأی منصورش مقصور بر این است که بکلی ساحت خاک از ظلمت کفر پاک کند وبسیط غبر اغیرت بساط خضرا سازد. تخم طغیان برافتد، عصر عدوان سرآید. صرصر نفاق نخیزد، حنظل خلاف نروید، نام روس نیست گردد و بانک ناقوس پست آید، هر چه باشد، طاعت فرمان ایزدی باشد و آیت پیمان احمدی.
آنکه تیرش سینه مریخ را آماج کرد خاک غبر ار اسم خنگش بگردون تاج کرد
اندرین غبر هیچ آب مخور که گلوگیر گشت نان در وی
و قیل: کان ابو سفیان واقفا هناک، فقال: نعم ما اصبت شیئا فیما مضی و فیما غبر فهو لک حلال و قال صلّی اللَّه علیه و سلم: وَ لا یَزْنِینَ فقالت: هند و هل تزنی الحرة؟ فقال صلّی اللَّه علیه و سلّم «لا و اللَّه ما تزنی الحرّة».
با توجه به سرشماری سال ۲۰۰۲ میلادی، جمعیت آذری‌های شهروند روسیه در تمامی مناطق فدراسیون روسیه شامل روسیه و جمهوری‌های روسیه، ۶۲۱،۸۴۰ نفر و در سال ۲۰۱۰ میلادی ۶۰۳٬۰۷۰ نفر (۰٫۴۴٪ از کل جمعیت فدراسیون روسیه) شمارش شده‌بود، که حدود ۱۰۰،۰۰۰ نفر از آنان در مسکو سکونت دارند. در صورتی جمعیت کل آذری‌های مجاز و غبر مجاز فصلی، کارگری، دانشجویی و... که از کشورهای مختلف به روسیه مهاجرت کرده‌اند، بیش از ۳،۰۰۰،۰۰۰ نفر برآورد می‌شود. و اکثریت‌شان از مناطق روستایی قفقاز و از کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بعد از سال ۱۹۹۱ میلادی به فدراسیون روسیه مهاجرت کرده‌اند.
کس ار بفسحت غبر او رفعت چرخست که این زبونی با وی ز چرخ تا غبراست
نهاد احمد بهرجا پا تو پیش از وی بدی آنجا پس ازعمری که از غبر ابرین طاق ز برجد شد