جملاتی از کاربرد کلمه غبارانگیز
شکنج جسم و عرض دستگاه ای بیخبر شرمی غبارانگیز ازین خاک و تماشاکن تجمل را
خاکی به باد آمیخته گردی ز جا انگیخته آبی به مژگان میزنم گرد غبارانگیز را
ماتم مطلب غبارانگیز چندینجستجوست آرزو تا خانه ویران گشت دنیا ریختند
چو تندباد حوادث شود غبارانگیز پناه مردم بی دست و پا، چو مژگان باش
رم وحشی نگاه من غبارانگیز جولان شد سواد دشت امکان شوخی چشم غزالان شد
خاکم امروز غبارانگیز است پستی از بام و درم میگذرد
ز خشکی شد دم ماهی به گرداب غبارانگیز چون جاروب بی آب
دل از شیرین غبارانگیز کرده به عزم روم رفتن تیز کرده
همه جا دیده یعقوب غبارانگیز است یا رب اقلیم محبت چقدر کنعان داشت