معنی کلمه غالیه فام در لغت نامه دهخدا
همه با جعدهای مشکین بوی
همه با زلفهای غالیه فام.فرخی.دل غالیه فام است و رخش چون گل زرد است
گوئی که شب دوش می و غالیه خورده ست.منوچهری.باد آمد و بگسست هوا را ز ره ابر
بویی ز ره غالیه فامت نرسانید.خاقانی.صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام
رو که مردان نه بدین رنگ زنان وابینند.خاقانی.سوی گنبد سرای غالیه فام
پیش بانوی هند شد بسلام.نظامی.و رجوع به غالیه رنگ شود.