عجزه

معنی کلمه عجزه در لغت نامه دهخدا

( عجزة ) عجزة. [ع َ ج َ زَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عاجز. رجوع به عاجز شود.
عجزة. [ ع ِ / ع ُ زَ ] ( ع اِ ) فرزند پسین مرد. مذکر و مؤنث و جمع در آن یکسان است. ( منتهی الارب ).
عجزة. [ ع َ زَ] ( ع مص ) در اصطلاح بلغاء عاجز بودن شاعر یا منشی درادای غرضی که انشای آن شروع کرده نمی تواند بر نمط محمود به اتمام رساندن. ( آنندراج از مطلع السعدین ).

معنی کلمه عجزه در فرهنگ عمید

= عاجز

معنی کلمه عجزه در فرهنگ فارسی

جمع عاجز
( صفت ) جمع عاجز ناتوانان ضعیفان .
در اصطلاح بلغائ عاجز بودن شاعر یا منشی در ادای غرضی که انشای آن شروع کرده نمی تواند بر نمط محمود باتمام رساندن

جملاتی از کاربرد کلمه عجزه

حسدوا ولا درج الی درجاتهم فحسودهم فی عجزه معذور