عاشق و معشوق
معنی کلمه عاشق و معشوق در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه عاشق و معشوق
محو گردید عاشق و معشوق عشق از رخ چو برفکند نقاب
مقام عاشق و معشوق از دو کون بیرون است که حلقهٔ در معشوق ما سماوات است
حجله نشینِ فلکِ سوّمم عاشق و معشوق کُنِ مردمم
به فتوای محبت در سلوک عشق کی باشد میان عاشق و معشوق گفتار زبانی را؟!
کنند شام و سحر همچو عاشق و معشوق شکوفه خنده شیرین و ابر گریه زار
پس عاشق و معشوق بهم بنشینند زیرا که همو جان و همین جانانست
هم طالب و مطلوب او هم عاشق و معشوق او هم یوسف و یعقوب او هم طوق و هم گردن شده
مینیارد کس به وحدتشان شکی عاشق و معشوق میگردد یکی
نفس را نتوان ستود او را ستودن مشکلست نفس بنده عاشق و معشوق آن مولاستی
ناز و نیاز عاشق و معشوق چون یکیست در حیرتم که فایده ی امتیاز چیست