عادلی

معنی کلمه عادلی در لغت نامه دهخدا

عادلی. [ دِ ] ( اِخ ) تخلص شاه اسماعیل دوم است. رجوع به اسماعیل صفوی و الذریعه ج 9 ص 663 شود.

معنی کلمه عادلی در فرهنگ فارسی

تخلص شاه اسماعیل دوم است

جملاتی از کاربرد کلمه عادلی

تو عادلی و دانا وز عدل و دانش تو هم ملک شد مزین هم فتح شد مهیا
گر چو خود خواهی رعیت را مدام مملکت را عادلی باشی تمام
آن عادلی که عدل تو چیزی دهد به خلق از هر ستم که چرخ ستمگر کند همی
اگر دانی علی را عادلی تو وگر نه در حقیقت جاهلی تو
اسدالله عادلی در سال ۱۳۳۴ در تهران زاده شد. وی در سال ۱۳۵۵ به عضویت نیروی هوایی شاهنشاهی ایران درآمد و در خلال جنگ ایران و عراق از اعضای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
گر عادلی از طاعت بگزار حق وقت بنگر به بصیرت که در این‌جا بصرااند
ملک شه عادلی دلا نیست بی مصلحتی اگر خرابی
حاکم عادلی و دانا دل فارق معنی حق و باطل
برای حکم چو تو عادلی نهاد قدر چهار بالش اقبال در مکان کرم
امیر غازی محمود ابن ابراهیم خدایگانی کش هست عادلی دستور
لایدرک عادلی بعقل فوارة عشقی القدیم