عاجزانه
معنی کلمه عاجزانه در فرهنگ عمید
۲. (قید ) از روی عجز و زبونی.
معنی کلمه عاجزانه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه عاجزانه
ز عاجزانه نگاهم، ز دست قاتل تیغ به روی خاک، مکرر چو بسمل افتاده است
عشق را با خاکساری نسبتی بود، با خاکساران الفتی یافت. تخم هوی در مزرع خاک ریخت، آتش شوق در وجود خاکیان زد. جملگی بی خود و بی قرار بحضرت حسن التجا بردند و دست دعا بر آورده، نالشی عاشقانه کردند و خواهشی عاجزانه که: چندی در ملکشان توقف کند و قدری بر حالشان تلطف.
گفت اصحاب را که سر بنهید پیش او عاجزانه پ ر بنهید
شیران ببر صولت و فیلان جنگجوی دادند عاجزانه به دستت عنان همه
گرچه عاجز آمد این عقل از بیان عاجزانه جنبشی باید در آن
آمدم بتو از ره نیاز عاجزانه من شاید از کرم رحم آوری بر من و کشی خط مغفرت بر گناه من
این واقعه را سخت بگیری شاید از کوشش عاجزانه کاری ناید