ظفر یافتن. [ ظَ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) اِفلاج. اِظفار. بَلل. فَلج. استیلاء. کامیاب شدن. مظفر شدن. غلبه کردن. دست یافتن : دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.فرخی.مال شد در جهان چو منهزمی تا بر او یافت جود تو ظفری.مسعودسعد.
معنی کلمه ظفر یافتن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - پیروز شدن فتح کردن . ۲ - دست یافتن بر مسلط شدن بر . افلاج . اظفار . بلل . فلج . استیلائ . کامیاب شدن . مظفر شدن .
جملاتی از کاربرد کلمه ظفر یافتن
پنجم: در جهاد و حرب نمودن با اعداء دین اگر به دروغ، خدعه توان نمود که سبب ظفر یافتن بر دشمنان دین شود.
نه از تو مرا بخت ظفر یافتن است نز وصل تو امید دگر یافتن است
حسامالدّین ارزنجانی پیش از آنک به خدمت فقرا رسد و با ایشان صحبت کند بحّاثی عظیم بود هرجا که رفتی و نشستی به جدّ بحث و مناظره کردی، خوب کردی و خوش گفتی اما چون با درویشان مجالست کرد آن بر دل او سرد شد. نبُرّد عشق را جز عشق دیگر. «مَنْ اَرَادَ اَنْ یَجْلِسَ مَعَ اللّهِ تَعالی فَلْیَجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التَّصوُّفِ» این علمها نسبت به احوال فقرا بازی و عمر ضایع کردن است که «اِنَّمَا الدُّنْیا لَعِبٌ» اکنون چون آدمی بالغ شد و عاقل و کامل شد بازی نکند و اگر کند از غایت شرم پنهان کند تا کسی او را نبیند این علم و قال و قیل و هوسهای دنیا باد است و آدمی خاک است و چون باد با خاک آمیزد هرجا که رسد چشمها را خسته کند و از وجود او جز تشویش و اعتراض حاصلی نباشد؛ اما اکنون اگرچه خاک است به هر سخنی که میشنود میگرید اشکش چون آب روان است «تَرَی اَعْیُنَهُمْ تَفِیْضُ مِنَ الدَمْعِ» اکنون چون عوض باد بر خاک آب فرومیآید کار بعکس خواهد بودن، لاشک. چون خاک آب یافت بر او سبزه و ریحان و بنفشه و گل گلزار روید. این راه فقر راهی است که درو به جمله آرزوها برسی. هر چیزی که تمنای تو بوده باشد البته درین راه به تو رسد از شکستن لشکرها و ظفر یافتن بر اعدا و گرفتن ملکها و تسخیر خلق و تفوّق بر اقران خویشتن و فصاحت و بلاغت و هرچ بدین مانَد چون راه فقر را گزیدی اینها همه به تو رسد. هیچکس درین راه نرفت که شکایت کرد؛ به خلاف راههای دگر. هرکه در آن راه رفت و کوشید از صدهزار یکی را مقصود حاصل شد و آن نیز نه چنانک دل او خنک گردد و قرار گیرد زیرا هر راهی را اسبابی است و طریقی است به حصول آن مقصود و مقصود حاصل نشود اِلّا از راه اسباب. و آن راه دور است و پر آفت و پر مانع شاید که آن اسباب تخلف کند از مقصود. اکنون چون در عالم فقر آمدی و ورزیدی حق تعالی ترا ملکها و عالمها بخشد که در وهم ناورده باشی. و از آنچ اول تمنا میکردی و میخواستی خجل گردی که «آوه من به وجود چنین چیزی، چنان چیز حقیر چون میطلبیدم؟»