معنی کلمه طسوج در لغت نامه دهخدا
تو بگوئی نک دل آوردم به تو
گویدت این دل نیرزد یک تسو.مولوی.و رجوع به تسو و استان و الجماهر ص 49 و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و کتاب المعرب جوالیقی ص 76 شود.
طسوج. [ طَس ْ سو ] ( اِخ ) مرکز بلوک انزاب مرند.
طسوج. [ طَس ْ سو ] ( اِخ ) در ساحل شمالی دریاچه ارومیه قصبه ای است بر دو مرحله تبریز بجانب غربی و درشمالی بحیره چیچست افتاده است ، باغستان بسیار داردو میوه هاش بسیار و نیکو بود، هواش از تبریز گرمتر است و بجهت قرب بحیره چیچست به عفونت مائل و آبش از رودی که از آن جبال آید و از عیون ، سکانش از ترک و تاجیک ممزوجند، حقوق دیوانیش کمابیش پنجهزار دینار به دفتر درآمده است و به وقف ابواب البر ابوسعیدی تعلق دارد. ( نزهةالقلوب چ اروپا ص 80 ). آب مرورود از کوه سهند برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته به دره کاودوان با آب جغتو ضم شده ، به دریای شور طسوج میریزد. طولش هشت فرسنگ باشد. ( نزهةالقلوب چ اروپا ص 223 ). آب تغتو از کوههای کردستان بحدود کریوه سینا برمیخیزد و به آب جغتو جمع می شود و به دریای شور طسوج میریزد. طولش پانزده فرسنگ باشد. ( نزهةالقلوب چ اروپا ص 224 ).
طسوج. [ طَس ْ سو ] ( اِخ ) از بلوکات ناحیه دشتی ، در جنوب شرقی دهدشت ، طول 54 و عرض 15 کیلومتر، حد شمالی فراشبند، حد جنوبی سناوشنبد، حد شرقی محال چهارگانه ،حد غربی بلوک ، هوای آن گرم و اراضی آن بی آب و بیحاصل. مرکز و ناحیه آن تنگ باغ. ( جغرافیای سیاسی کیهان صص 80 - 81 ). میانه شمال و شرق کاکی است ، درازی آن از سیرگاه تا قریه درتک یازده فرسنگ و پهنای آن از نیم فرسنگ نگذرد. کشت کار این ناحیه دیمی است. با آنکه هوائی گرم دارد و رودخانه از آن میگذرد، هیچ درختی جز کُنار ( در آنجا ) یافت نشود و در کناره رودخانه آن دراج فراوان باشد. محدود است از جانب مغرب و جنوب به ناحیه ستارشنبه و قصبه ناحیه طسوج تنگ باغ است. دوازده فرسنگ در جانب مشرق کاکی است و این ناحیه مشتمل است بر یازده قریه آباد. ( فارسنامه ناصری ).