طبرسی

معنی کلمه طبرسی در لغت نامه دهخدا

طبرسی. [ طَ ب َ ] ( ص نسبی ) در نسبت طبرسی دو قول است : یکی اینکه منسوب به طبرستان به معنی طبرستانی است دیگر آنکه معرب تفرشی و منسوب به تفرش از توابع قم است. این اختلاف گاهی در مطلق لفظ طبرسی و گاهی در طبرسی با قید وصف بودن برای شخص معین پیش می آمده و بدین جهت در بحث از حقیقت امر باید نخست تلفظ صحیح و مفهوم واقعی طبرسی را معلوم داریم و آنگاه به نسبت ابوعلی فضل بن حسن که آیا تفرشی است یا طبرستانی بپردازیم. طبرسی بطور مطلق پیش از بحث از لفظ و معنی این کلمه باید دانست که در عربی در نسبت بمرکب مزجی قاعده اصلی و کلی این است که جزء دوم کلمه را حذف و یاء نسبت را به آخر جزء اول ملحق میکنند. و فی المثل در نسبت به سیبویه و بعلبک سیبی و بعلی میگویند.ملحق کردن یاء نسبت به تمام کلمه نیز مخصوصاً در موردی که سبب سنگینی لفظ نشود و بالاخص در مرکبات فارسی که عرب بترکیب مزجی آنها توجه ندارد جائز است. چنانکه در نسبت به اردستان و خجستان اردستانی و خجستانی گویند. در بعض مرکبات هم از دو جزء کلمه لفظی چهارحرفی بر وزن جعفر بنا میکنند و آن را منسوب قرار میدهند، مانند حضرمی در نسبت به حضرموت. لکن اینگونه نسبت موقوف بر شنیدن از اهل زبان است و بر آن قیاس نتوان کرد. مطابق قاعده ای که یاد شد در نسبت بطبرستان سه وجه تصور میرود طبری ، طبرستانی ، طبرسی ( بر وزن جعفری ). از این سه وجه اهل زبان وجه اول را اختیار نموده و ائمه لغت و ادب نیز همان را ضبط کرده اند. از جمله یاقوت در معجم البلدان در ذیل طبرستان گوید: و النسبة الی هذا الموضع طبری. و در ذیل طبریه گوید: و النسبة الیها طبرانی علی غیر قیاس فکانه لما کثر النسبه بالطبری الی طبرستان ، ارادوا التفرقه بین النسبتین.و صاحب تاج العروس در ماده ( طبر ) گوید: و طبرستان بلاد واسعة منها دهستان و جرجان و استرآباد و آمل : و النسبة الیها طبری ایضاً، پس از تمهید این مقدمه گوئیم : طبرسی بفتح اول و دوم ، در نسبت به طبرستان با هیچیک از وجوهی که یاد شد درست نمی آید، و بنابراین مخالف قیاس است و کلمات مخالف قیاس را وقتی حکم به صحت میتوان کرد که اهل زبان آنرا استعمال کرده و ائمه ادب و لغت بضبط آن پرداخته باشند. و طبرسی با تلفظی که یاد شد در کتب لغت و ادب ثبت نشده ، و علمای صرف و نحو با همه دقتی که در جمع و ضبط کلمات سماعی و شوّاذ و نوادر لغت داشته اند متعرض ذکر آن نشده اند، پس طبرسی با وزن و حرکتی که یاد شد یا بکلی مجعول و مجهول است ، و یا آنکه لفظی صحیح و مستعمل بوده و تحریف شده است ، مجعول بودن آن با وارد شدن در کلمات و مؤلفات دانشمندان بزرگ فرضی معقول نیست. بنابراین ، لفظی صحیح و در ابتدای وضع و استعمال موافق قیاس بوده و بعدها به بعض اسباب و علل که در پایان این بحث بدان اشاره خواهد شد تحریف شده ، و به صورتی که اکنون معمول است درآمده و اتفاقاً چنان شهرت یافته است که تصور تحریف در آن نمیرود، و نظر بهمین شهرت بوده است که مؤلف روضات آنرا صحیح و قیاسی انگاشته و در اثبات قیاسی بودن آن دچار سه اشتباه شده است که از فاضلی چون او عجیب مینماید: یکی اینکه جزء اول طبرستان را طبرس پنداشته و در ذیل ترجمه علی بن حمزه طوسی گفته است : ( ص 39 س 28 و 29 ) بل یُظن ان الطبرس مطلقا انما هونسبةٌ الی تفرش المشارالیها، لا الی طبرس التی هی مازندران ، دیگر اینکه در نسبت به طبرستان ، طبری را که موافق قیاس و مشهور است مخالف قیاس شمرده ، و طبرسی را که مخالف قیاس و نامستعمل است موافق قیاس دانسته ، و در ذیل ترجمه صاحب احتجاج پس از توجیه نسبت طبرسی و لفظ و معنی طبرستان گفته است : ( ص 18 س 25 ) و قد یوجد النسبة الیها طبریا علی غیرالقیاس. ( و البته اگرمازندران طبرس باشد، در نسبت به آن طبرسی موافق و طبری مخالف قیاس خواهد بود ) دیگر آنکه طبرس را بشهادت این عبارت : لاالی طبرس التی هی مازندران ، دانسته است ، غافل از اینکه در طبرستان و نظائر آن از مرکبات ، مدلول هر یک از دو جزء غیر از مدلول هر دو جزء است : وتاکنون شنیده نشده است که در تفسیر سجستان ، فی المثل سج یا سجس را بسیستان معنی کنند، پس طبرس یا طبر بمعنی مازندران نیست ، و آنچه افاده این معنی میکند مجموع طبرستان است. بالجمله در ابطال قول کسانی که طبرسی را منسوب به طبرستان میدانند، محکمترین ادله مخالف قیاس و نامستعمل بودن این کلمه است و در تأیید این دلیل ( با اینکه محتاج تأیید نیست ) قرائن متعدد که هر یک در واقع دلیلی جداگانه است در دست داریم. ازجمله اینکه در کتب تاریخ و رجال که تا دو قرن پیش تألیف شده است ، در نسبت به طبرستان همه جا، بجز در مورد عده ای محدود لفظ طبری به کار رفته و عده ای محدودهم اغلب بنسبت طبرسی و طبری هر دو یاد شده اند، مانند عمادالدین حسن بن علی بن محمد که او را هم عماد طبری و هم عماد طبرسی خوانده اند، و فقط معدودی که شماره ٔآنها بتصریح مؤلف روضات الجنات از سه تن تجاوز نمیکند، به لقب طبرسی تنها اختصاص و اشتهار یافته اند، و این خود قرینه و دلیل آن است که طبرسی غیر از طبری ومنسوب به محلی غیر از طبرستان است ، و در تأیید این معنی کافی است که نسبت دو تن از آن سه تن را ( ابوعلی طبرسی و پسرش ) صاحب تاریخ بیهق که معاصر و معاشر آنها بوده تعیین کرده ، و بصراحت گفته است که ایشان ازبقعه ای موسوم به طبرس بوده اند. دیگر اینکه اهل زبان در نسبت به امکنه هنگامی لفظ مخالف قیاس استعمال میکنند که استعمال لفظ قیاسی سبب اشتباه و التباس باشد، چنانکه در نسبت به طبریه شام طبرانی گفتند، تا بطبری منسوب به طبرستان مشتبه نگردد. و بدیهی است که در نسبت به طبرستان چنین محذوری پیش نیامده. و فی المثل اگر فضل بن الحسن را ابوعلی طبری میخواندند، جز معنی طبرستانی از آن مفهوم نمیشد. بالجمله بحکم ادله وقرائتی که یاد شد، طبرسی بفتح اول و ثانی ، و برای نسبت به طبرستان وضع نشده و اصل آن در وضع بفتح اول وثالث و سکون ثانی ، و برای نسبت به طبرس بر وزن تغلب بوده ، و طبرس چنانکه خواهد آمد بمعنی تفرش است. و اما طبرس که مؤلف تاریخ بیهق اصل ابوعلی را از آنجا دانسته همان محلی است که در تاریخ قُم به نام طبرش ضبط شده ، و طبرش بطور قطع معرب تفرش یا تپرش یا تبرش است. و تبدیل شین آن به سین برای کامل ساختن تعریب بوده و بر قیاس پشت و بُست و تشت و طست است. مؤلف تاریخ قم در وجه تسمیه طبرش ، به روایت از ابن مقفع گوید ( ص 78 و 79 ): ضیعتهای آن را طبرش بن همدان بنا کرده است و بعمارت آن فرموده ، و در الحاق آن به قم در جای دیگر گوید ( ص 59 س 3 ): رستاق طبرش داخل و خارج رااز حیث همدان با قم اضافه کرده اند. طبرش در تاریخ قم به اشکال مختلف ، از قبیل رستاق طبرش داخل و خارج ، رستاق طبرش همدان و اصفهان ، رستاق طبرش همدانی و اصفهانی و در یک موضع نیز بعنوان طسوج طبرش نام برده شده ، و از مجموع این اشکال و عناوین چنین مفهوم میشود که طبرش در زمان تألیف تاریخ قم ، ناحیه ای وسیع و مشتمل بر قسمتهای مختلف و امتداد آن از حدود اصفهان و کاشان تا حدود قم و همدان بوده است. و عبارت مؤلف نیز که «طبرش منزلی میان کاشان و اصفهان است » این معنی را تأیید، و دوام اهمیت و وسعت عرصه طبرس را تا زمان او مدلل میکند. ( تعلیقات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق صص 348 - 352 ). || حدس دیگری که در این باب زده میشود آن است که طبرسی مخفف طبرستانی ( طبری ) ساروی است. در صورت صحت این حدس ، این کلمه بهمان شکل مشهور یعنی بفتح طاء و باء و سکون راء صحیح است و نسبت آن به طبرستان و ساری و یا ساریه است ، بجای طبری ساروی مانند طبرخزی که نسبت آن به طبرستان و خوارزم است ، چه دو تن که به نسبت طبرسی مشهورند از مردم ساری طبرستان بوده اند: یکی احمدبن علی بن ابیطالب طبرسی یا شیخ طبرسی ، دیگری شاگرد او رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبداﷲ محمدبن علی بن شهرآشوب ابی نصر طبرسی که هر دو اهل طبرستان و از اهل ساری میباشند. و اگر طبرسی هم باشد بفتح طاء و سکون باء و کسر راء معرب تفرش ،آن موضوع دیگر است و مربوط به اشخاص سابق الذکر نیست. و اگر تحقیقی در شرح حال ابوعلی طبرسی و اولاد او شود، شاید مطلب روشنتر شود. رجوع به ماده بعد شود.

معنی کلمه طبرسی در فرهنگ عمید

۱. از مردم تفرش.
۲. ساخته شده در تفرش.

معنی کلمه طبرسی در فرهنگ فارسی

(حاج ) میرزا حسین بن محمد تقی نوری از ثقات علمای شیعه در اوایل قر. ۱۴ ه. ( ف. ۱۳۲٠ ه.ق . ) وی را ثالث مجلسین دانستهاند و او از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و حاج ملاعلی کنی و حاج میرزا محمد حسن شیرازی است . تالیفاتش بسیار است . از آن جمله : مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل در احادیث و اخبار فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب حاشیه منتهی المقال ابو علی در علم رجال النجم الثاقب و غیره ( دکتر حسین کریمان ).
( صفت ) منسوب به طبرس تفرشی .
هارون بن حسن بن علی بن محمد بن علی مکنی به ابوعلی یا ابو محمد و ملقب بضیائ الدین و منسوب به طبرستان و از این رو گاهی به طبری و گاهی به طبرسی خوانده میشود .

معنی کلمه طبرسی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طبرسی (ابهام زدایی). طبرسی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • احمد بن علی طبرسی، از علمای قرن ششم هجری و معاصر امین الاسلام طبرسی• امین الاسلام طبرسی، علامه بزرگوار شیعه و صاحب تفسیر کبیر «مجمع البیان»• حسن بن فضل طبرسی، ملقب به رضی الدین، فقیه، از بزرگان علمای امامیه، محدّث ثقه در قرن ششم و مؤلف کتاب مکارم الاخلاق• علی بن حسن طبرسی، حسن بن فضل طبرسی مؤلّف کتاب مکارم الاخلاق و نوه امین اسلام فضل بن حسن طبرسی
...
[ویکی شیعه] طبرسی (ابهام زدایی). طبرسی، ممکن است به یکی از این موارد اشاره داشته باشد:

جملاتی از کاربرد کلمه طبرسی

او همچون علمای سلف خود مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و سید محمدمهدی بحرالعلوم دارای جامعیتی در علوم اسلامی است. وی در فقه شیوه‌ای استنباطی را به کار برد.[نیازمند منبع]