معنی کلمه طبرزد در لغت نامه دهخدا
لبان از طبرزد، زبان از شکر
دهانش مُکلل به درّ و گهر.فردوسی.کسی کش مارشیبا بر جگر زد
ورا تریاک سازد نه طبرزد.فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).و قمطرها و نبات و شکر و قند و طبرزد و اصناف میوه های خشک و تر پیش هر یک بر طبقها نهادندی. ( تاریخ طبرستان ).
- عسل طبرزد. رجوع به عسل شود. داروئی که مردم محرور را شاید: بگیرند شیر تازه از گاو جوانه دورطل بغدادی ، و دو کف ترنگبین طبرزد پاک کرده برافکنند و بجوشانند تا به قوام انگبین بازآید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- نمک طبرزد ؛ [ در عسرالبول ] نمک طبرزد بشکافند و شاخ کنند، به مجرای قضیب درنهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نیشکر قند سفید بیرون آورد.اول که بجوشانند نبات سفید بیرون آورد. دوم مرتبه که بجوشانند شکر سفید بیرون آورد. سوم مرتبه شکر سرخ.چهارم مرتبه طبرزد. پنجم مرتبه شکر قوالب. ششم مرتبه دُردی ماند که آنرا قُطاره نامند، بغایت سیاه و کدر باشد، و در هر مرتبه صفا و سفیدی کم شود، تا سیاهی و تیرگی بماند و باید که ظُلمت و کدورت در اجزاء وصف قند سفید تعبیه باشد، تا آنکه قند در مقام قندی ازخاصیتی که در ظلمت و کدورت است بقدر احتیاج بهره داشته باشد، و چون بمقام نباتی رسد نبات از آن بهره خود را بردارد... و چنانکه در نبات ظلمت کدورت مرئی نمیشود در قُطاره سفید مرئی نمیشود، و هر یک در مقام خود کمالی و خاصیتی دارند که در دیگری یافت نمیشود، آنجا که نبات مفید است ، شکر بکار نیاید، و جائی که شکر نافع است ، نبات فائده ندهد... در این مثال قند صافی روح پاک مُحمدی است... پس ارواح انبیا را نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند. ( منتخب مرصادالعباد شیخ نجم الدین رازی ).