راچه
معنی کلمه راچه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه راچه
بندگانند ملک را که چنین کار کنند با دل و دولت او کار چنین راچه خطر
صائب اگر آن دشمن جانهانپذیرد آخر چو شرر نقد بقا راچه کند کس ؟
پیش رخ او حرف گرفتم که نگویم آیینه اندیشه نما راچه کند کس ؟
معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟ این صندل هر دردسری را چه کند کس؟
فلک راچه کین باشداز من به دل که جوروجفا میکند متصل
سگ سگ است راچه بیاغالندش کاستخوان خوارهٔ شیر اجم است
خامه صائب عبث عرض سخن می دهد پای ملخ راچه قدر پیش سلیمان عشق
میر مجلس راچه بگشاید ز من جز دردسر زانکه چنگ من به قانون حریفان ساز نیست
تنگدستان راچه حاجت درد دل گفتن سلیم راز هم خوانند از نقش حصیر یکدگر
او راچه دعا کنم که بختش دامان بقا گرفت تا زاد